صلح
دموکراسی، حقوق بشر و
بازار آزادِ را که آمريکا ميخواهد
بخش اول (افغان زاده)
ماجرا جويی و نظاميگری
بیشك، نتايج آلودگیهاى راديواكتيف آن هم كه نسلهاى آينده را تهديد
میكند، تنها محدود به خاورميانه خواهد بود. در سال
۲۰۰۵،
ديك چنى، معاون بوش به قطر دستور داده بود براى برخورد با حمله احتمالى
تروريستى ديگر پس از
۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ طرحهاى پيچيدهاى تصويب شود. در
اين طرحها از وقايعى كه منجر به ايجاد تلفات بسيار میشود، مانند
كشتار غيرنظاميان ـ براى تضمين حمايت افكار عمومى ـ استفاده شود. مرگ
غيرنظاميان، جزو توجيهات اوليه دفاع از سرزمين آمريكا در برابر دشمنان
احتمالى است كه «تروريست اسلامی» خوانده میشوند. «زبيگنيو برژينسكی»
در كتاب «شطرنج بزرگ» میگويد: «با توجه به چندفرهنگى شدن رو به افزايش
جامعه آمريكا، ايجاد توافق بر سر مسائل سياست خارجى آمريكا بسيار سخت
است و تنها در صورتى ممكن است كه تصور وجود يك تهديد مستقيم گسترده در
مردم ايجاد شود».
اما هدف اصلى اين حملات، تنها نفت است. نفت مختص سرزمين مسلمانان است و
هدف، تملك نفت و تبديل كشورها به قلمرو آمريكا و تغيير نقشه خاورميانه
است. جنگ يك تبليغات جعلى انسانى است و بهتان زدن به دشمنان در طول
تاريخ، هميشه براى توجيه جنگ و جرايم جنگى بوده است. دمكراتيزه كردن
دشمن، نيازمند اهدافى ژئوپلتيك و اقتصادى است؛ بنابراين، بحث «تروريسم
اسلامی» حامى فتح ثروت نفتى است. واژه «اسلام فاشيستی» براى كمرنگ
كردن سياستها، نهادها، ارزشها و ساختار اجتماعى كشورهاى اسلامى است و
در برابر آنها، تقويت «دمكراسى غربی» و «بازار آزاد» به عنوان تنها
جايگزين ممكن براى اين كشورها. جنگ آمريكا در خاورميانه و آسياى مركزى
به هدف كنترول بيش از
شصت
درصد منابع نفتى و گاز طبيعى جهان است. كشورهاى مسلمان شامل عربستان
سعودى، عراق، ايران، كويت، امارات عربى، قطر، يمن، ليبى، نيجريه،
الجزاير، قزاقستان، آذربايجان، مالزىا، اندونزىا و برونئى بين ٢/۶۶
تا
۹/۷۵
درصد ذخاير نفتى جهان را در اختيار دارند. در برابر آمريكا تنها داراى
٢ درصد ذخاير نفتى جهان است. كشورهاى غربى شامل توليدكنندگان عمده نفتى
(كانادا، آمريكا، ناروي، انگليس، دانمارك و استراليا) روى هم رفته تنها
كنترول چهاردرصد ذخاير نفتى جهان را در اختيار دارند.
سهم عمده ذخاير نفتى جهان، مربوط به منطقهاى است كه از يمن تا درياى
خزر و از سواحل شرق مديترانه تا خليج فارس ادامه دارد و تنها كشور
عراق، پنج برابر بيشتر از آمريكا نفت دارد. اين د رحالى است كه
قربانيان جرايم جنگى كه به آنها بهتان دشمن بودن زده میشود، سهچهارم
اين منابع نفتى را در اختيار دارند؛ بهتانهايى مانند «محور شرارت»،
«كشورهاى مرتجع»، «تروريستهاى اسلامی» و. .. اما ريشه اين تبليغات
نظامى در كجاست؟ وزنه تعادل جرايم جنگى آمريكا كه از سال ١۹۴۵
تاكنون آغاز شده است، كجاست؟ جرايم جنگى آمريكا را بايد در نتايج
مستقيم سياست خارجى و تبليغات نظامى آنان دانست. جنگ خاورميانه، اوج
تاريخ مداخلات نظامى تحت حمايت آمريكاست.
بمباران اتمى هيروشيما، آغاز داستانى بود كه منجر به قالببندى دكترين
اتمى «مشترك» شد كه در آن سلاحهاى اتمى در جنگهاى كنوانسيونى (تحت
قوانين بينالمللى) مورد استفاده خواهند بود.
بمباران هيروشيما به افكار عمومى به عنوان ايجاد امنيت براى غيرنظاميان
توجيه شد، چون هيروشيما در سخنرانى راديويى
۹
آگوست ١۹۴۵
توسط «ترومن»، رئيسجمهور آمريكا به عنوان پايگاه نظامى معرفى شده بود:
«جهان متوجه خواهد بود كه نخستين بمب اتم در پايگاه نظامى هيروشيما
استفاده شد و ما با اين پيشدستى، از كشتن غيرنظاميان ديگر جلوگيرى
كرديم» به طور مشابه، استفاده از بمب اتم عليه ايران هم به عنوان دفاع
ـ مشروع جلوه داده خواهد شد. پيش از حمله به عراق، استفاده از سلاحهاى
اتمى، بهانهاى براى كشتن صدام حسين بود و به دنبال آن دكترين استفاده
از بمبهاى اتمى ضعيف كه منجر به كشتار گسترده جانداران اطراف نشود و
هدف را تا شعاعى معين از بين ببرد، به عنوان رويهاى جديد مطرح شد،
چيزى هم كه به طور عمده آن را دوران پس از جنگ میدانند، درواقع
دورهاى از جنگهاى مداوم و نظامیگرى است. از زمان پايان جنگ جهانى
دوم، ايده «جنگ طولانی»، يكى از ابزارهاى استيلاى آمريكا در سطح جهان
بوده است. اين دوره با جنگهايى نمايشى (كوريا، ويتنام، كامبوج،
افغانستان، عراق و يوگسلاوى) و شكلهاى گوناگون مداخله نظامى از
درگيریهاى سخت تا اشغال در زمان جنگهاى داخلى (كنگو، آنگولا، سومالى،
اتيوپى، سودان) و جوخههاى مرگ و كشتار تحت حمايت آمريكا (شيلى،
گواتمالا، هندوراس، آرژانتين، اندونزىا، تايلند، فيليپين) مشخص
میگردد. اين دوره (١۹۴۵
تاكنون) با جنگها و مداخلات نظامى اطلاعاتى آمريكا در مناطق عمده جهان
برجسته میشود.
آمريكا مستقيم و غيرمستقيم در اين مدت به
۴۴
كشور حمله كرده است؛ بنابراين ريشههاى استراتژى «جنگ طولانی» كنونى
ملاقات بوش را بايد در دكترين ترومن ديد كه براى نخستين بار در سال ١۹۴٨
از سوى «جورج كنان»، مشاور سياست خارجى ترومن اعلام شد.
سخنرانى
كنان در سال ١۹۴٨
را بايد ادامه تبديل سياست خارجى آمريكا از سياست مهار به جنگ مشترك
دانست. اين استراتژى به طرز متين و موقرى بيان میكند كه آمريكا بايد
سلطه اقتصادى و استراتژيك خود را با توسل به ابزار نظامى حفظ
كند.انزواى سيستم سازمان ملل هم به عنوان يك نهاد بينالمللى مستقل و
بانفوذ از همان ابتداى شكلگيرى آن در سال ١۹۴۶،
جزيى از سياست خارجى آمريكا بوده است.
جورج كنان گفت: «به طور معمول سازمان ملل اهداف مفيدى دارد، اما بيش از
آنكه بتواند مشكل را برطرف كند، مشكل پديد آورده و تلاشهاى ديپلماتيك
ما را تا حد زيادى پراكنده كرده است. استفاده از اكثريت سازمان ملل
براى اهداف بزرگ سياسى، سلاحى است كه ممكن است روزى به سوى خودمان هم
نشانه رود.
هرچند هماكنون آمريكا ظاهرا همگام با جامعه بينالملل است، اما به
ندرت زير بار افكار سازمان ملل رفته و در سالهاى اخير نيز تلاش كرده
تا آنها را در حد يك مؤسسه پايين بياورد. از زمان جنگ اول خليج فارس،
سازمان ملل، تنها نقش يك مهر پاككننده را داشته است. اين سازمان چشم
خود را بر جرايم جنگى آمريكا بسته و تلاشهايش با نام حفظ صلح را از
سوى متجاوزان «آنگلو ـ آمريكن» انجام میدهد كه نقض منشور سازمان ملل
است. تبليغ نومحافظهكاران و دولت بوش را بايد اوج چهارچوب سياست خارجى
«پس از جنگ» دانست كه پايه و زمينه را براى ايجاد جنگهاى معاصر و
تأسيس اتاقهاى شكنجه، كمپهاى نظامى و استفاده گسترده از سلاحهاى
ممنوعه كه غيرنظاميان هدف آن هستند، آماده كرده است.
از كره، ويتنام و افغانستان تا كودتاهاى نظامى تحت حمايت «سيا» در
آمريكاى لاتين و آسياى جنوب شرقى، هدف همه آنها، تضمين استيلاى نظامى و
حاكميت اقتصادى آمريكاست كه فرمول اوليه آن در دكترين ترومن بوده است.
همه دوره «پس از جنگ» با مجموعهاى از جرايم جنگى مشخص میشود كه منجر
به مرگ بيش از ده ميليون نفر شده و اين آمار، جداى از تلفات ناشى از
فقر، گرسنگى و بيماریهاى ناشى از جنگ است.
چيزى كه ما با آن روبهرو هستيم، سياست خارجى مجرمانه آمريكاست كه
مربوط به كل سيستم ايالات متحده است. جرايم جنگى نتيجه جرمانگارى
دستگاه سياست خارجى آمريكاست كه مهمترين جنبه آن، جرايم جنگى شخصى
است، ولى تحت دستورهاى ردهاى مختلف؛ چيزى كه دولت بوش را متفاوت از
سوابق تاريخى آمريكا در اين زمينه میكند، پذيرش مصمم اتاقهاى شكنجه،
آدمكشها و كمپهاى نظامى است كه آمريكا آنها را شكلهاى مشروع مداخله
خود در بحث جنگ عليه تروريسم و گسترش دمكراسى غربى میداند.
جرايم تحت حمايت آمريكا، تنها محدود به تلفات جنگ و تخريب فيزيكى
ساختار كشورها نيست. برخى كشورها نيز حاكميت يا تماميت ارضى خود را با
تحميل اصلاحات «بازار آزاد» از دست میدهند.
براى جلوگيرى از اين روند، پيشنهاد ما در ابتدا، شكست توافق بر سر
انجام اين كارهاست تا بحث مشروعيت جنگ عليه تروريسم از هم فرو پاشيده
شود. در پاسخ به پيشنهاد مؤسسه صلح «perdana»
در جرم خواندن خود جنگ، بايد بحث جنگهاى آمريكا ـ اسرائيل را در صحنه
سياست مطرح كرد، به ويژه در آمريكاى شمالى، اروپا، اروپاى غربى و
اسرائيل و رهبران سياسى و نظامى كه مخالف جنگ هستند، بايد موضع محكمى
در پيش بگيرند و شهروندان نيز بايد به صورت شخصى و جمعى عليه جنگ متحد
شوند.
نمونههاى تاريخى جرايم جنگى آمريكا:
كوريا
(١۹۵ـ ١۹۵٣):
كوريا شمالى در ٣۷
ماه جنگ، حدود يكسوم جمعيت ٨ـ۹
ميليونى خود را از دست داد.
ويتنام (١۹۵۴ـ١۹۵۷):
به گفته منابع ويتنامى، تلفات غيرنظامى، حدود چهار ميليون نفر بوده
است. به طور كلى تلفات جنگ ويتنام ١٢ تا ١٣ درصد جمعيت ٣٨ ميليونى اين
كشور را در سالهاى ١۹۵۴
تا ١۹۵۷
تشكيل میدهد.
اندونزىا: در حالى كه اندونزىا از سوى نيروهاى آمريكا آماج حمله نبود،
بنا بر گزارش «سيا»، اما يكى از بزرگترين كشتارهاى قرن بيستم را داشت.
گزارش «سيا» نقش مستقيم آمريكا را در كشتارهاى ناشى از شورش حاميان حزب
كمونيست اندونزى (PKI)
فاش نمی كند.
كنگو (١۹۹٨
ـ ٢٠٠٠):
جنگهاى داخلى كنگو و سودان تحت حمايت آمريكا بود. دو سال جنگ در كنگو،
باعث مرگ حدود ٨/٣ ميليون نفر شد كه علت مرگ اغلب آنان، گرسنگى و
بيمارى بود.
سودان: دو ميليون تلفات ناشى از جنگ داخلى هجده ساله سودان كه بر سر
كنترل منابع نفت بود.
نيجريه ـ بيافرا: اواخر سالهاى دهه
۶٠،
يك ميليون نفر در درگيریهاى تحت حمايت آمريكا كشته شدند كه باز هم بر
سر نفت بود.
رواندا (١۹۹۴ـ١۹۹۵):
حدود پنجصد هزار تا يك ميليون نفر در اثر نسلكشى و جنگ داخلى كشته
شدند. گزارشهاى جديد، نقش كليدى آمريكا و انگليس را در اين كشتارهاى
قومى، آشكار میكند...
آمریکا با وجود اینکه قدرتمند ترین کشور جهان از نظر میزان و حجم تجهیزات دفاعی و تهاجمی است اما در عین حال از یک روانشناسی ترس برخوردار است .یک اصل ثابت در سیاست خارجی و سیاست نظامی آمریکا توهم توطئه و ترس از دشمن وهمی و یا دشمن واقعی است.امریکا همواره با ایجاد دشمنان فرضی به دنبال اهدافی است که حداقل یکی از آن اهداف بحران زائئ و ایجاد جو بدبینی و سوء ظن و دامن زدن به مسابقه تسلیحاتی و فروش سلاحهای انبار شده آن کشور است .آمریکا تا کنون میلیاردها دالر سلاح به کشورهای مختلف فروخته و بهترین بازار فروش این سلاح ها در منطقه خلیج فارس است.در همین راستا کنگره آمریکا بزودی در خصوص تصمیم دولت بوش برای فروش بيست میلیارد دالر اسلحه به چند کشور عربی حاشیه خلیج فارس تصمیم گیری می کند. امارات متحده عربی درخواست خرید دوصدوهشتادوهشت راکت پاتریوت باک سه و دو و تجهیزات مربوطه آنها به ارزش نو میلیارد دالر و کویت درخواست خرید هشتاد راکت پاتریوت باک سه و دو و تجهیزات مربوطه آنها به ارزش ۱،۳۶ میلیارد دالر نموده اند .منطقه خاورمیانه منطقه تناقض ها،تضادها، بدبینی ها، سوء ظن ها و تعارفات است . در همان حالی که کشورهای عربی در زیر یک سقف جلسه وحدت تشکیل می دهند در بیرون جلسه بدنبال مسلح کردن خود هستند اختلافات عربی – عربی و عربی و خارجي همواره بر جهان عرب سایه افکنده است. این سوتفاهمات زمینه لازم را برای بهره برداری آمریکا و حتی انگلستان و فرانسه از بازار این کشورها فراهم ساخته است.
برابر گزارش مرکز پژوهشهای بینالمللی کندی، آمریکا در حال حاضر ۷۰۰ تا ۸۰۰ پایگاه زمینی، دریایی، هوایی و جاسوسی در خارج از آمریکا دارد. بطور مشخص ۷۳۷ پایگاه در ۱۳۰ کشور خارجی قرار دارند که تعدادی از آنها اردوگاه هاي موقت هستند . تعداد مراکز و سوق واداره اردوي آمریکا در خاک آن کشور به ۶۰۰۰ می رسد . هم اکنون تعداد یک میلیون و ۱۴۰هزار نظامی آمریکایی در این پایگاهها مستقر هستند.از این تعداد ۴۰۰هزارنفر سرباز نیروی زمینی، ۳۱۰هزار نفر نیروی دریایی، ۱۳۰هزار نفر تفنگدار دریایی و ۳۰۰هزار نفر جزء نیروی هوایی هستند که در این پایگاهها فعالیت دارند. هم اکنون تعداد ۱۲۰هزارنظامی آمریکایی در کشورهای اروپایی، ۲۰۰هزار در خاورمیانه، ۹۰هزار نفر سرباز در خاور دور و بقیه در سایر کشورهای جهان و بخصوص در آفریقا مستقر هستند. و تعداد ۳۲۵ هزار نظامی آمریکا هم اکنون در خارج از آمریکا بسر می برند، که از آن میان می توان به موارد زیر اشاره نمود:
۱۱۶ هزار نظامی در اروپا
۹۷ هزار نظامی در آسیا غیر از خاورمیانه
۴۰ هزار نظامی در کوریای جنوبی
۴۰ هزار نظامی در جاپان
۶ هزار نظامی در خاورمیانه که ۳۴۳۲ نفر در قطر ۱۴۹۶ در بحرین
۱۰۰۰ نظامی در آسیای میانه
۸۰۰۰ نظامی در افریقا
۷۰۰ نظامی در گوانتانامو
۴۱۳ نظامی در هیندوراس
۱۴۷ نظامی در کانادا
۴۹۱ نظامی در دیوگوگارسیا (اقیانوس هند)
۲۰۰ نظامی در آسترالیا
۱۹۶ نظامی در سنگاپور
۱۰۰ نفر در فیلیپین
۱۱۳ نظامی در تایلیند
۶۰۰ هزار نفر در در دریا ها
۱۹۰۰ نظامی در جیبوتی
۲۶ مرکز در آلمان
۸ مرکز در انگلستان
۸ مرکز در ایتالیا
۹ در جاپان
پایگاههای مهم نظامی آمریکا
فرماندهی اروپا- اشتوتگارتك منطقه ای در حدود ۱۳ میلیون مایل مربع را در ۸۹ کشور از ناروي تا بالتیک مدیترانه بخشی از خاورمیانه تا کیپ گود هوپ در آفریقای جنوبی را تحت پوشش هوایی دریایی و زمینی دارد. مرکز آموزشی اردوي هفتم و مرکز یکصد جزوتامهاي پشتیبانی در شهر Grafenwoehr آلمان. مرکز تمرین در آب و هوای استوایی در شهر Fort Clayton پانامه از ۱۹۶۲ ۴ مرکز نیروی دریایی در اروپا و گوام که ۱۰۰ میلیون مایل مربع را در برمی گیرد و شامل ۲۰۰ کشتی و ۲۵۰ هزار دریانورد است
مرکز هوایی نیروی دریایی در Keflavik, Iceland
مقر پشتیبانی دریایی در , Naples, Italy
مقر دریایی در اسپانیا تنگه جبل الطارق Rota, Spain
پایگاه عملیاتی نیروی دریایی در جاپان Sasebo, Japan این پایگاه مقر هفتم دریایی با ۶۰ کشتی ۳۵۰ جنگنده و ۶۰ هزار پرسونل است.
پایگاه هوایی Sigonella Italy ایستگاه سیگونلا ویژه عملیات در مدیترانه است. این پایگاه مرکز استقرار ۳۱۰۰ نظامی و ۸۰۰ غیر نظامی است که بیشتر به یگان هوایی شانزدهم و کشتي هاي جنگی سی و یک اختصاص دارد.
پایگاه هوایی توزلا در بوسنی Tuzla Air Base, Bosnia-Herzegovina
پایگاه هواییIncirlik در جنوب ترکیه مختص جزوتام سی و نهم رزمی هوایی است
پایگاه هوایی Kadena Air Base at Okinawa در جاپان
پایگاه هوایی Misawa Air Base در جاپان جزیره Honsyu مرکز قطعات سی و پنجم رزمی
پایگاه هوایی Yokota Air Force Base جاپان در ۲۸ مایلی توکیو مقر قطعات ترانسپورتي ۳۷۴
پایگاه USMC Air Station Iwakuni هواییدر ۴۵ مایلی هیروشیما مرکز قطعات هوایی یک نیروی دریایی
پایگاه هوایی Kunsan Air Base در کورياي جنوبی ۱۵ مایلی سئول مقر قطعات هشتم رزمی نیروی هوایی
پایگاه هوایی Osan Air Base کورياي جنوبی قطعات ۵۱ رزمی هوایی و جزوتام هفت هوایی
پایگاه هوایی Ramstein Air Base در آلمان قطعات ترانسپورتي هوایی هشتاد و ششم
پایگاه هوایی Taszar Air Base مجارستان وابسته به قطعات ۴۰۶ ام
پایگاه هوایی در بگرام افغانستان
پایگاهها، سوق و اداره و مراكز نظامی آمریکا در عراق.
آمریکا رسما در عراق پایگاه ندارد. پایگاه به مرکز نظامی ثابتی گفته می شود که بر اساس امضای قرارداد مقر با کشور صاحب خاک برای مدت طولانی مشخصی به امضا می رسد اینگونه پایگاهها معمولا برای مدتی بیشتر از ۵۰ سال اجاره می شوند و ظرفیت های آنها از ۳۰ هزار نفر به بالا است.
اما آمریکا بطور رسمی در عراق ۵۵ مرکز مهم نظامی دارد که تعدادی از آنها به شرح ذیر است:
جزوتامهاي "بلد" یا اناکوندا در ۶۸ مایلی بغداد در مساحتی در حدود ۱۵ مایل مربع بیشتر به فعالیتهای هوایی مربوط می شود و در آن ۱۳۰ هواپیما و۱۲۰ هلکوپتر نیز مستقر است .
الطلیل – ۱۴ مایلی ناصریه مساحت ۲۰ مایل مربع
الاسد – ۱۲۰ مایلی بغداد تعداد ۱۷ هزار نظامی
القیاره – در ۵۰ مایلی جنوب شرق موصل
گمپ ویکتوری - نزدیک ميدان هواي بغداد مساحت ۱۴۰ مایل مربع و ظرفیت ۲۰ هزار سرباز
مرکزمارینز- نزدیک ميدان هواي موصل واقع است.
جزوتام کرکوک جزوتام اربیل که هر کدام چهارده هزار نظامی را در بر می گیرند.
آمريکا چند سال اخیر شديدا تلاش کرد تا پايگاهي را در يکي از کشورهاي آفريقايي داير نمايد مغرب- الجزاير- موريتاني - مالي – چاد - زامبيا ، اوگاندا و کنيا کانديدهاي مطرح اين پايگاه بودند اما آمريکا نتوانست هيچ کشور مهمی را به اين امر راضي نمايد. مرکز فرماندهي نيروهاي آمريکا براي آفريقا به اختصار آفريکام (Africom) نام دارد و فعلا مقر اين مرکز بطور موقت در اشتوتگارت آلمان قرار دارد. و قرار است که موافقتنامه این مقر با کشور جیبوتی در شاخ آفریقا نهایی شود. وزیر خارجه جیبوتی محمود علی یوسف نیاز اقتصادی و امنیتی را عامل موافت جیبوتی با پیشنهاد آمریکا عنوان نموده است .
پيشتر مرکز فرماندهي نيروهاي آمريکا در خاورميانه و آسياي مرکزي (Centcom) و مرکز فرماندهي منطقه اوقيانوس آرام (Pacom) به طور مشترک مسئوليت قاره آفريقا را برعهده داشتند .آمريکا حدود ۱۰ درصد نفت مصرفي خود را از کشورهاي آفريقايي مانند نيجريه وارد مي کند و همچنين نگران افزايش نفوذ چين در آفريقا است. آمريکا همچنين نگران رشد تروريسم در کشورهاي بي ثبات آفريقايي مانند سومالي است. پنتاگون مي گويد حداقل يک سوم از حدود ۴۰۰ عضو مرکز فرماندهي جديد، ديپلمات ها و کارشناسان کمک هاي اقتصادي خواهند بود.
ناظران نظرات متفاوتي درباره تأسيس آفريکام دارند .برخي معتقدند که تأسيس اين مرکز فرصتي براي توجه بيشتر و موثرتر آمريکا به قاره آفريقا را بوجود آورده است.اگرچه تا کنون هيچ کشور آفريقايي ميزباني مقر مرکز فرماندهي جديد رابه طورنهایی نپذيرفته است اما آمریکا در بسیاری از کشورهای آفریقایی مستشاران نظامی و مراکز یا اردوگاه نظامی دارد از جمله آنها می توان به پایگاه موقت انتبه در اوگاندا و مرکز تان تان در مراکش و مراکزی در امارت متحده عربی و یمن اشاره نمود که بطور موقت به عنوان مسیر ترانزیت و آموزش مورد بهره برداری واقع می شوند اما در مورد انتبه این مرکز موقت که پانزده سال قبل فقط برای امداد رسانی به جنوب سودان دایر شده بود تا کنون در آنجا به عنوان مرکز ردیابی و جاسوسی در همه منطقه دریاچه های بزرگ بکار می رود.
۱۱ سپتامبر، سالروز کودتای آمریکایی سال ۱۹۷۳ بر علیه داکتر سالوادور آلنده ، رئیس جمهور منتخب مردم شیلی است. این روز مصادف با واقعه انفجار برج های سازمان تجارت جهانی در نیویارک نیز هست، که اغلب تلاش ها بر این است که از اهمیت واقعه اول کاسته، بر اهمیت دومی بیافزایند.
گرچه در ایالات متحده آمریکا تلاش رسانه های تجاری بر این است که ذکری از ۱۱ سپتامبر « اصلی » بعمل نیاید و چنین روز سیاهی را به فراموشی بسپارند، اما در نقاط دیگر، خارج از آمریکا، ملل تحت ستم در آمریکای لاتین، آفریقا و آسیا چنین روزهایی را در حافظه تاریخی خود می سپارند و آنها را فراموش نخواهند کرد.
جهت مروری کوتاه، تنها به برخی از کودتاها و دخالت های نظامی امپریالیسم آمریکا، قبل از ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ و یا بعد از آن، اشاره ای تیتروار می کنیم:
-
کودتای ۱۹۵۳ بر علیه دکتر مصدق نخست وزیر منتخب مردم ایران .
-
در جولای
۱۹۵۴ دولت مردمی «جیکوب آربنز» در گواتمالا توسط آمریکا
سرنگون شد.
- در سال
۱۹۵۶ امریکا در بحران کانال سوئز، مداخله کرد.
- در جولای سال
۱۹۵۸، نیروی دریایی اردوي امریكا لبنان را به اشغال خود
در آورد.
- در سال
۱۹۵۹، امریکا به پانامه تجاوز نظامی کرد.
- در سال
۱۹۶۰، ایالات متحده در جنگ های داخلی لائوس مداخله نمود و تا
سال ۱۹۶۳ در لائوس حضور نظامی داشت.
- در
اواخر سال ۱۹۶۰، امریکا با فرستادن
۲۰ هزار سرباز، قسمت هایی از جمهوری
دومینیکن را اشغال کرد که تا سال
۱۹۶۵ ادامه داشت.
- در
سال ۱۹۶۰ امریكا جنگ ویتنام را شروع كرد.این جنگ طولانی ترین و پر
هزینه ترین جنگ امریكا بود كه تا سال
۱۹۷۵ بطول انجامید.
-
کودتا بر علیه داکتر پاتریس لومومبا مبارز ضد استعماری کنگو در
۱۴
سپتامبر ۱۹۶۰ توسط استعمارگران بلژیکی، با همکاری «سی آی ا» صورت گرفت.
- در سال
۱۹۶۴، امریکا با حمله مجدد به پانامه این کشور را اشغال کرد.
- در آگوست
۱۹۶۴، ایالات متحده به ویتنام شمالی حمله کرد و آنجا را
اشغال نمود.
- در سال
۱۹۶۵، امریکا با مداخله در اندونزیا، در این کشور کودتا کرد و
احمد سوکارنو را از حکومت ساقط نمود، به جای او دیکتاتوری بنام سوهارتو
را جایگزین کرد.
- کمک های مالی- نظامی آمریکا به اسرائیلی ها در طی جنگهای اعراب و
اسرائیل، مابین سالهای
۱۹۶۷ تا ۱۹۷۳.
- در سال
۱۹۶۷، «سی آی ا» با مداخله سیاسی در امور یونان، در به روی
کار آوردن حکومت سرهنگان در این کشور کمک ارزنده ای نمود.
-
در سال ۱۹۶۹، نیكسون ارتش امریكا را به كامبوج فرستاد.
-
در سال
۱۹۷۱، امریکا از کودتای بولیوی حمایت و آنرا رهبری کرد.
- در
۱۱ سپتمبر سال ۱۹۷۳ دولت منتخب و مردمی سالوادور آلنده در شیلی،
با كودتای نظامی كه توسط سازمان سیا طراحی شده بود، سرنگون شد. در این
کودتا داکتر آلنده كشته و بیش از
۳۰۰۰۰ نفر در خشونت های بعدی كشته و
یا مفقود شدند.
-
در سال ۱۹۷۳، امریکا با اجرای کودتای نظامی در اروگوئه، دولت این کشور
را سرنگون کرد.
- در سال
۱۹۷۴، با مداخله مستقیم سازمان سیا، امریکا علیه اسقف
ماکاریوس در قبرس کودتا و وی را سرنگون کرد.
- در سال
۱۹۷۶، امریکا با ارسال کمک به فرانسویان، آنان را برای سرکوب
کردن قیام مردم شابا در کشور زئیر کمک نمودند.
- در
سال ۱۹۸۰، «سی آی ا» به نظامیان کورياي جنوبی جهت کودتای نظامی آنان
کمک نمود.
- در سپتامبر
۱۹۸۰ نیز امریکا، کودتای نظامی در ترکیه را رهبری کرد.
- در سال ۱۹۸۱، در زمان رونالد ریگن، با تحریكات آمریکا، ارتش عراق به ایران حمله كرد و جنگ ۸ ساله میان دو کشور درگرفت.
- در سال ۱۹۸۱، «سی آی ا» بهمراهی ارتش آمریکا، در حمایت از دولت دست نشانده خود در ال سالوادور به مقابله با انقلابیون پرداختند. این جنگ تا سال ۱۹۸۲ ادامه داشت.
- در سال ۱۹۸۱، «سی آی ا» با دادن کمک مالی و نظامی به كنتراها،از گروههای مسلح و مخالف دولت ساندینیست نیکاراگوئه، از نیروهای ضد انقلابی کنتراها بشدت حمایت کردند که این حمایت ۹ سال بطول انجامید.
- درسپتامبر سال ۱۹۸۲ و در پی ترور بشیر جمایل رئیس جمهور دست نشانده امریكا در لبنان، نیرو های امریکایی وارد لبنان شدند تا هم از منافع امریکا دفاع كنند و هم از نیروی اشغالگران اسراییلی به رهبری آریل شارون دفاع و پشتیبانی شود. در همین سال بیروت به اشغال نیروهای آمریكا در آمد و نیروهای سازمان آزادی بخش فلسطین از بیروت اخراج شدند.
- در اکتبر ۱۹۸۳ ارتش آمریكا، گرانادا را به جهت روی کار آمدن دولت چپ گرا در آن كشور، و البته به بهانه نجات چند دانشجوی امریكایی اشغال كردند. در صورتی كه دانشجویان بعدها گفتند كه به كمكی احتیاج نداشتند. علت این حمله جلوگیری از قدرت یافتن حکومت طرفدار شوروی و کوبا در گرانادا بود. بر لیست کودتاها و دخالت های نظامی آمریکا در کشورهای جهان سوم، می توان بسیاری دیگر از کمک های مالی و نظامی به دیکتاتوری های خشن جهان، برای استحکام وضعیتشان در مقابل جنبش های مردمی را نیز اضافه نمود.
هنگامیکه «سالوادور آلنده» نامزد حزب سوسياليست شیلی و «ادوارد فری»، نامزد حزب دموکرات مسیحی این کشور در انتخابات ۱۹۶۴ شیلی رودر رو قرار گرفتند، طبیعی بود که آمریکا بدلیل منافع سرشار حیاتی که در شیلی داشت، به جانبداری از «فری» بپردازد.
از این رو سازمان اطلاعاتی آمریکا، «سی.آی.ای» CIA، سریعا دست بکار شده و فعالیت های زیادی را بر علیه آلنده انجام داد. از این رهگذر «فری» هزینه های انتخاباتی خود را تماما از «سی آی ا» دریافت نمود، تا اینکه موفق شد، در این دوره مقام ریاست جمهوری را نصیب خود سازد. در انتخابات ۱۹۷۰، «سی آی ا» با شیوه های تبلیغاتی از طریق جراید داخلی و بین المللی ، مبارزه بر علیه کاندیداتوری داکتر آلنده را با شدت و حدت پیش می برد. با این حال آلنده در این انتخابات بیشترین آرا را نسبت بدیگر نامزدهای انتخاباتی بدست آورد، اما چون حدنصاب کافی نداشت، بناچار بر طبق قوانین انتخاباتی این کشور، کار انتخاب شدنش به مجلس این کشور واگذار شد. بدیهیست که «سی آی ا» بار دیگر با تلاش فراوان و با تکیه بر مطبوعات شیلی، قصد ممانعت از انتخاب آلنده را داشتند. در این مقطع با چاپ حدود ۷۰۰ مقاله و شیوع انواع اخبار نادرست پیرامون آلنده،«سی آی ا» در این زمینه فعال بود.
کمپنی مخابراتی معروف ITT، که از منابع مس شیلی بهره مند می شد، تنها در یک مرحله ۳۵۰۰۰۰ دالر به رقیب انتخاباتی آلنده کمک نمود. علیرغم این تمهیدات، آلنده در سوم نوامبر ۱۹۷۰ به ریاست جمهوری شیلی برگزیده شد. سازمان«سی آی ا» ۱۲ روز قبل از اعلام پیروزی آلنده، به طرح ریزی کودتایی بر علیه او دست زد. آنها قصد داشتند که آلنده را بربایند و به قتل برسانند. فرمانده ارتش، جنرال شنایدر ( که معروف بدفاع از قانون اساسی بود) در مقابل این آدم ربایی مقاومت نمود که از سوی یکی از ماموران شیلیایی«سی آی ا» مورد هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد. زمانیکه نقشه کودتا از پرده بیرون افتاد، نظرات سویی را برعلیه عملیات دولت آمریکا در شیلی بر انگیخت، تا جایی که کیسینچر وزیر امورخارجه وقت آمریکا دستور توقف عملیات کودتا بر علیه آلنده در آن مقطع را صادر نمود. داکتر آلنده در همان سال اول ریاست جمهوری خود، برنامهLa vía chilena al socialismo، «راه شیلی بسوی سوسیالیسم» را اعلام نمود. این برنامه شامل ملی کردن صنایع بزرگ، باضافه معادن مس و بانک های این کشور بود که عمدتا تحت نفوذ و مالکیت آمریکا قرار داشتند. دولت آلنده در امر «ملی کردن» تنها به صنایع ، معادن و بانک ها اکتفا ننمود، بلکه سیستم خدمات بهداشت و سیستم آموزش کشور را نیز ملی اعلام نمود. حل مساله زمین و تملک دولتی بر زمین های بیش از ۸ هکتار و واگذاری آنان به دهقانان در دستور قرار گرفت.
برنامه شیر مجانی برای شاگردان مکاتب،یکی دیگر از برنامه های فوری دولت بود. دولت همچنین تمامی قیمت ها را تثبیت نمود، و در این حال به افزایش دستمزدها پرداخت. در همان سال اول ریاست جمهور آلنده، رشد صنعتی نسبت به «تولید ناخالص ملی» ۸،۶ درصد افزایش پیدا نمود، نرخ تورم از ۳۴،۹ درصد به ۲۲،۱ درصد کاهش پیدا کرد و نرخ بیکاری کاهش یافته و به ۳،۸ درصد رسید. روابط با کوبا تقویت شدو فیدل کاسترو در یک دیدار طولانی و یکماهه از شیلی، تا جائیکه توانست تجربیات کوبا را در اختیار شیلی قرار داد، که همین خود باعث نگرانی بیشتر ابرقدرت شمالی از راه سوسیالیسم شیلی شد. مقامات كاخ سفيد که از اعمال آلنده به وحشت افتاده بودند، شيلی را در محاصره اقتصادی قرار دادند و در عين حال در كنار فشارهای اقتصادی، بر فشارهای سياسی و تبليغاتی خود بر ضد آلنده افزودند. «سی آی ا» از طرف شورای امنیت ملی آمریکا، ماموریت یافت تا بشکل محرمانه، مبلغ هفت میلیون دالر را در اختیار مطبوعات مخالف دولت، ژورنالیست ها و نیز برخی از NGO ها قرار دهد، تا در میان مردم و برعلیه آلنده تبلیغ نمایند. بازار عمليات سری و حملات تبليغاتی و روانی «سی آی ا» در شیلی هر روز گسترده و گسترده تر می شد، تا جائیکه زمينه های يك اعتصاب سراسری فراهم گشته و برنامه ريزيهای لازم صورت گرفت. برای طراحان مشخص بود که در صورت موفقیت اعتصابات، می شد که زمینه کودتا را فراهم کرد.در تاریخ اکتبر ۱۹۷۲ اولین رگه های اعتصابات «طرحریزی شده» مشاهده شد. اولین اعتصابات بوسیله ترانسپورت داران صورت گرفت که بلافاصله برخی صاحبان مشاغل کوچک و بسیاری از اتحادیه های کارگری فعال و سرشناس و بعضی گروههای دانشجویی نیز به آن پیوستند. اقتصاد شيلی به سيستم ترانزيتی و حمل و نقل وابسته است. از اين رو يك اعتصاب منسجم در صنعت حمل و نقل می تواند هر دولتی را در شيلی سرنگون سازد. این اعتصابات صدمات جدی به اقتصاد در حال پیشروی شیلی، وارد ساخت. در همین حال سیل دالرهای «سی آی آ» به شیلی سرازیر می شد، همان دالرهایی که به کارفرمایان شیلیایی داده می شد تا از اعتصاب رانندگان حمایت کنند.اینگونه بود که اعتصابات ترانزيتی و حمل و نقل سراسری آغاز شد. بعد از گذشت چند روز شيلی عملاً فلج شده بود و همه چيز برای آغاز يك كودتای نظامی موفقیت آمیز می رفت که آماده شود. در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ جت های جنگنده، كاخ رياست جمهوری شيلی را بمباران كردند و كودتا چيان دست به قتل عام وسيع مردم و افسران وفادار به آلنده زدند. تخمین زده می شود که حدود ۳۰۰۰۰ نفر کشته و یا ناپدید گشته اند که تا این لحظه هنوز از سرنوشت ناپدیدشدگان اطلاعی در دست نيست. آلنده توانست در برابر كودتاچيان شش ساعت مقاومت كند اما در نهايت چون حاضر نشد خود را تسليم آنان نماید، به دست آنها كشته شد (برخی می گویند براینکه بدست کودتاگران نیافتد خودکشی کرد.).در همان لحظات آخر، آلنده از رادیو برای مردم شیلی نطقی به این مضمون انجام داد که در تاریخ بسیار معروف گشت. او به مردم گفت که عشق عمیق او به شیلی و اعتقادش به آینده کشورش باعث می شود که پیشنهاد کودتاچیان به او را که گفته بودند ترتیب خروجش از کشور را می دهند، نپذیرد و بماند و تا آخرین لحظه از کشورش دفاع نماید. مردم شيلی معتقدند كه بمباران كاخ رياست جمهوری كه از دقت تكنيكی بالايی برخوردار بود بوسيله يك تيم آكروجت آمريكايی انجام شده است.
يك سال پس از كودتا يك روزنامه آمريكايی فاش كرد:
«از مبلغ هشت ميليون دالری كه در شيلی به عملیات سری «سی آی ا» اختصاص داده شده بود،بخش عمده ای از این پول در سالهای ۱۹۷۲ و ۱۹۷۳ برای فراهم آوردن زمينه های اعتصاب در حمايت از اعتصابيون و كارگران ضد آلنده مورد استفاده قرار گرفت.» با مرگ آلنده و اجرای موفق كودتا، قدرت به پینوشه واگذار شد. پینوشه به قلع و قمع وسیع مخالفين پرداخت و دیکتاتوری او بيست وپنج سال به طول انجامید.
شايد کمتر کسي بداند که سوداگري اسلحه و مواد مخدر اولين و دومين شاخه بزرگ اقتصاد جهان امروز را تشکيل مي دهد: از ساليانه پنج تريليون دالر حجم کل تجارت جهاني حداقل شانزده درصد آن (۸۰۰ ميليارد دالر) به اسلحه تعلق دارد و هشت درصد (۴۰۰ ميليارد دالر) به مواد مخدر. به عبارت ديگر، تقريباً روزي دو ميليارد دالر صرف اسلحه مي شود و روزي يک ميليارد دالر صرف مواد مخدر. اين در حالي است که اگر هر ساله فقط چهل ميليارد دالر صرف مبارزه با بيسوادي و فقرزدايي شود، پس از ده سال جهل و فقر ريشه کن شده و تمامي مردم دنيا از سواد و بهداشت و تغذيه کافي برخوردار خواهند شد.
اين سرمايه هاي عظيم از کجا مي آيد و چه کساني از گردش آن سود مي برند؟ چرا اين همه درباره ساير شاخه هاي اقتصاد سخن گفته مي شود ولي درباره اصلي ترين شاخه هاي اقتصاد جهاني (اسلحه و مواد مخدر) و نقش آن در توسعه يافتگي و عقب ماندگي ملت ها سخني در ميان نيست؟کمپني هاي تسليحاتي غرب بزرگ ترين توليدکنندگان کالايي به نام اسلحه هستند و دولت هاي بزرگ غربي مشتريان اصلي ايشان. در رأس اين گروه دولت ايالات متحده آمريکا جاي
دارد که ساليانه بيش از ۳۰۰ ميليارد دالر صرف امور نظامي خود مي کند. گرانقيمت ترين کالاي جهان هواپيماهاي نظامي و جنگنده هاي هوايي است. يک فروند بمب افکن ب. ۲ دو ميليارد دالر و يک فروند جنگنده ف. ۲۲ حدود ۲۰۰ ميليون دالر قيمت دارد. بمب افکن ب ۲ در جنگ يوگسلاوي با موفقيت آزمايش شد و در جنگ افغانستان نيز به کار گرفته شد. در اولين لحظات شروع جنگ افغانستان (۷ اکتبر ۲۰۰۱ ) پنتاگون با مباهات اعلام کرد که اين هواپيماها مستقيماً از خاک ايالات متحده پرواز مي کنند و به مقر خود بازميگردند. چه کالايي از اين باارزش تر! و به اين دليل است که دولت آمريکا اعلام کرد که قصد دارد چهل فروند ديگر از اين بمب افکن ها را از کمپني سازنده آن (نورتروپ گرومن) خريداري کند.
بخش مهمي از برنامه ها و اقدامات کمپني هاي تسليحاتي دنياي معاصر براي افزايش فروش کالاهاي خود به اين مشتريان اصلي است و به اين دليل هر ساله مبالغ هنگفتي براي تأثيرگذاري بر دولت ها سرمايه گذاري مي شود. در سال هاي ۱۹۹۷- ۱۹۹۸ چهار کمپني درجه اوّل تسليحاتي ايالات متحده ۳۴ ميليون دالر در انتخابات هزينه کردند و در انتخابات سال ۲۰۰۰ با صرف مبالغ بيشتر از جرج بوش و حزب جمهوري خواه حمايت نمودند. ويليام هارتنگ، پژوهشگر ارشد انستيتوت سياست جهاني، مي نويسد: «حمايت سازندگان اسلحه از جمهوري خواهان بي دليل نيست. از سال ۱۹۹۵ که جمهوري خواهان در کنگره قدرت يافتند هر ساله ۵ تا ۱۰ ميليارد دالر بيش از آن چه که دولت کلينتون تقاضا مي کرد بر بودجه پنتاگون افزودند.» علاوه بر دولت هاي بزرگ غربي، و در رأس ايشان ايالات متحده آمريکا، که مشتريان اصلي کمپني هاي تسليحاتي به شمار مي روند، ساير کشورها نيز در بازار جهاني اسلحه جايگاه مهمي دارند. اين اهميت به دو دليل است: اوّل، تنش و جنگ در مناطق استراتژيک جهان بر تقاضاي دولت هاي بزرگ غربي براي خريد اسلحه تأثير مستقيم مي گذارد و گاه آن را به شدت افزايش مي دهد. براي مثال، در ماجراي حمله صدام به کويت، دولت ايالات متحده آمريکا ۶۰ ميليارد دالر صرف لشکرکشي موسوم به جنگ خليج فارس (۱۹۹۱) کرد و در جريان جنگ بالکان، آمريکا روزانه بين ۴۰ تا ۱۰۰ ميليون دالر خرج بمباران خاک يوگسلاوي نمود. اين حوادث براي کمپني هاي تسليحاتي دنياي غرب بسيار سودآور بود.
دوّم، فروش مستقيم اسلحه به کشورهاي توسعه نيافته نيز بخش مهمي از تجارت جهاني اسلحه را شامل مي شود. کمپني هاي تسليحاتي ايالات متحده آمريکا و بريتانيا اولين و دومين صادرکننده بزرگ اسلحه به کشورهاي جهان سوم هستند. ايالات متحده آمريکا ۱/ ۴۹ درصد بازار اسلحه جهان سوم را در اختيار دارد.
در سال ۱۹۹۹ فروش اسلحه آمريکا به اين کشورها ۹ /۱۲ ميليارد دالر بود که در سال ۲۰۰۰ رشد چشمگير کرد و به ۶/ ۱۸ ميليارد دالر رسيد.در سال ۲۰۰۰ بريتانيا دومين صادرکننده اسلحه به کشورهاي جهان سوم بود. کمپني هاي تسليحاتي اين کشور ۱۹ درصد بازار اسلحه اين کشورها را در اختيار دارند. کمپني هاي فرانسوي سومين صادرکننده اسلحه به کشورهاي جهان سوم هستند و ۴/ ۱۲ درصد بازار فوق را در اختيار دارند : در طول سال هاي ۱۹۹۳ -۲۰۰۰ کمپني هاي تسليحاتي ايالات متحده آمريکا (۴/ ۷۸ ميليارد دالر) اولين، بريتانيا (۲/ ۳۷ ميليارد دالر) دومين، فرانسه (۹/ ۲۱ ميليارد دالر) سومين، روسيه (۳/ ۱۷ ميليارد دالر) چهارمين فروشنده اسلحه به کشورهاي در حال توسعه بودند.در دنياي توسعه نيافته، خاورميانه بزرگ ترين بازار اسلحه است و تا مدتي پيش، به تأثير از ماجراي حمله صدام به کويت، عربستان سعودي بزرگ ترين واردکننده اسلحه به شمار مي رفت. عربستان در سال هاي ۱۹۹۳ -۱۹۹۶، ۹/ ۳۱ ميليارد دالر، در سال ۱۹۹۸، ۸/ ۱۰ ميليارد دالر و در سال ۱۹۹۹، ۱/ ۶ ميليارد دالر اسلحه خريد. ولي در سال ۲۰۰۰ امارات متحده عربي به بزرگ ترين خريدار اسلحه بدل شد.
در اين سال امارات ۴/ ۷ ميليارد دالر اسلحه خريد که ۴/ ۶ ميليارد دالر آن بابت خريد ۸۰ فروند جنگنده اف. ۱۶ از کمپني لاکهيد مارتين بود. امارات متحده عربي طي سال هاي ۱۹۹۷ - ۲۰۰۰ جمعاً ۱۴ ميليارد دالر اسلحه خريداري کرد. به اين ترتيب، عربستان سعودي که زماني بزرگ ترين خريدار اسلحه در ميان کشورهاي در حال توسعه به شمار مي رفت جايگاه پيشين خود را از دست داد.منطقه خاوردور دومين بازار بزرگ اسلحه در جهان توسعه نيافته است و تايوان، با ۶/ ۲ ميليارد دالر در سال، بزرگ ترين واردکننده اسلحه در اين منطقه به شمار مي رود. سلاح هاي کوچک (مانند تفنگ) نيز بخش مهمي از تجارت جهاني اسلحه را دربرمي گيرد. در اين عرصه نيز کمپاني هاي تسليحاتي ايالات متحده و بريتانيا پيشتاز هستند و اولين و دومين صادرکننده سلاح هاي کوچک به شمار مي روند. طبق برآورد انستيتوت سياست جهاني، در دهه پاياني سده بيستم چهار ميليون نفر قرباني سلاح هاي کوچک شده اند که ۸۰ درصد ايشان زن و کودک اند. يکي از اولين اقدامات دولت جرج بوش دوّم، پس از به قدرت رسيدن، مخالفت با محدوديت فروش سلاح هاي کوچک از سوي سازمان ملل بود.
توجه !
کاپی و نقل مطلب فوق صرف با ذکر نام و ادرس سایت «اصالت» مجاز است !
چهار شنبه، ۲۳ اپریل ۲۰۰۸