سه شنبه، ۸ اپریل ۲۰۰۸
قصه يی دردانگيز چور و چپاول کابل در دو حاکميت
بخش (۴)
«د - نيک پي پور» و« وطن خواه »
به كشور بي سوادان سردبير اند
هزاران پياده در بست مدير اند
رئيس و آمر دفتر كه بيني
همه از خويش و قوم های وزير اند.****
حاکميت شش ساله آقای کرزی
بهارت ای وطن آخر خزان شد
زخونت دشمن پيرت جوان شد
چرا قسمت ترا بيچاره كرده
كه خاكت پايمال دشمنان شد.
آمدن گروه های چپاولگر به کابل، قلب افغانستان . این گروه ها که حتی قبل از آمدن به کابل، چهره های خاین و کریه خود را در قتل و آدمکشی و وابستگی به پاکستان، ایران، عربستان و کشورهای دیگر به نمایش گذاشته بودند، با ریختن به کابل، کابلیان را بیش از پیش داغدار نموده و به نام ملحد و کمونیست به کشتن شان آغاز نمودند. وقتی تنظیم های خاین وارد کابل می شدند، آنانی که از سرشت این تنظیم ها بی خبر بودند، شادی مرگک شده و برای آمدن شان لحظه شماری می کردند. این شادی مرگک شدن و خوشحالی دیری نپایید و هنوز ماه عسل آمدن تنظیم ها به کابل سپری نشده بود که کوچه ها و سرک ها بین تنظیم ها تقسیم شد و جنگ برای تسلط بر مناطق دیگر و بدست آوردن غنایم بیشتر آغاز شد. دولت پشاوری مجددی و به تعقیب آن ربانی، از محدودۀ ارگ بیرون نرفت. نیروهای احمدشاه مسعود که یکی از طرفین اصلی جنگ و در حاکمیت قرار داشتند، به امر مسعود، از کوه تلویزیون هر جنبنده ای را به گلوله می بستند.
نیروهای سیاف، گلبدین و مسعود هر کدام برای سرکوب طرف مقابل، از هیچ وسیله ای دریغ نمی نمودند. کابل در ظرف چند روز به ویرانه ای شباهت پیدا نمود که همه آن را به شهرهای بمباران شده ای بعد از جنگ دوم جهانی تشبیه می نمودند. از آسمان و زمین، باران مرمی و راکت و هاوان می بارید. کابلیان در خون فرزندانش غسل تعمید می دیدند. کابل به فرمان باداران پاکستانی این تنظیم ها می سوخت و "رهبران" بی توجه به این همه خونریزی و چور و چپاول، همچنان سرگرم زدوخورد بودند، بیش از ۶۵۰۰۰ کابلی را کشتند، بر زنان و دختران و پسران تجاوز نمودند، گوش و بینی مردم را بریدند و بر فرق شان میخ کوبیدند، این همه خون ریخته شده و قتل و غارت و بی ناموسی، چرت رهبران تنظیم ها را خراب نکرد و زمانی که طالبان برای تِخ کردن شان به کابل هجوم آوردند، دو پا داشتند و دو پای دیگر قرض نموده و به پنجشیر فرار نمودند.
زمانی که دوباره با کمک و در پناه بی ۵۲ به کابل یورش آوردند، در پست های حساس و کلیدی دولت جابجا شدند و چهار سال خون و جنایت (۱۳۷۱-۱۳۷۵) را در خاطره های مردم زنده کردند و برای اینکه جنایت های شان را از اذهان مردم زدوده باشند، هشتم ثور را به عنوان جشن پیروزی جهاد نامگذاری نمودند و برای این کار همه ساله ملیون ها دالر را خرج مصارف جشن می نمایند و با چشمان کلوخی و وجدان های یخزده به نظاره ویرانی هایی می نشینند که خود عامل آن بوده اند. رهبران تنظیم های هشت ثوری چنان بی چشم و حقیر اند که برای رسیدن به پست و چوکی حاضر به هر نوع معامله و پستی اند.
این روز که جز تباهی زیربناهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی وغیره و کشتن انسان های بی گناه، ارمغانی نداشته است، تنها از سوی کسانی تجلیل می شود، که به نحوی در ویرانی و چور و چپاول دخیل بوده اند. این روز در تاریخ کشور ما، یک روز نحس و سیاه است و اگر امروز خاینان و قاتلان مردم برای برگزاری آن جشن می گیرند، فردا که خورشید رهایی و بهروزی خلق ما بدمد، خاینان هشت ثوری برای ارتکاب جنایات و ریختن خون، به پای چوبه های دار خواهند رفت.
جنایتکاران و ناقضان حقوق بشر برای پوشاندن جنایات و چهره های شان و دفاع از خود به ایجاد جبهۀ جدیدی دست زده اند، که جبهۀ ملی نام دارد. در رأس این جبهه کسی قرار دارد که در زمان دولت اسلامي اش، کشور را به خاک و خون نشاند و بیش از ۶۵۰۰۰ کابلی را از دم تیغ گذراند. این چوکی پرست که برای هشت سال تمام، چوکی ریاست جمهوری را به ماتحتش سرش نموده بود و برای حفظ آن هزاران انسان بی گناه راکشت، اکنون از ناامنی و فساد اداری در افغانستان حرف می زند!
در زمان حاکمیت او (ربانی) کابل در آتش سوخت و دزدان مسلحش مردم را به تماشای رقص بسمل نشاندند، بر دختران پاکدامن تجاوز نمودند، چشمها را کشیدند و گوش و بینی بریدند... اکنون آن جمع جنایتکار در اتحادی گردهم آمده اند، تا بار دیگر کشور را در سوگ فرزندان شان بنشانند!! این جبهه بیشتر به سنگدان مرغی شباهت دارد که در آن می توان هر ... را یافت.
از جنایتکاران تنظيمي گرفته، تا دزدان تفنگدار و نواسۀ بابای ملت! همه در آن شامل اند. جای برادر جهادی حکمتیار خالی است، هر چند نام هایی چون سیاف، رباني ، گلابزوي ، ضيامسعود ، فهيم ، قانوني ... نیز در آن دیده نمی شوند، اما جبهه به صورت عموم کامل است. کسانی که تا دیروز در جریان جنگ های تنظیمی و غیر تنظیمی، گلوی یکدیگر را پاره می کردند، اکنون برای حفظ منافع شان جبهه ساخته اند! آنانی که باید به خاطر جنایات و تبهکاری های شان در حق مردم افغانستان به پای میز محاکمه کشانده می شدند، از الف تا یا در دستگاه های دولتی حضور دارند و با زور تفنگ و پول، حرف اول و آخر را می زنند. مردم ما دیگر از آن مقدار آگاهی سیاسی برخوردار شده اند، که فریب چنین و چنان جبهه هایی را نخورند.
جبهه سازان هر قدر در پناه جبهه راه بروند، به همان اندازه تجريد و ناکام خواهند شد.
ربانی، سياف، محسني، مجددي، گيلاني ... را كه مردم به كشتن افراد ملكی در جنگهای ساليان ۱۹۹۰ متهم ميسازند ، اكنون دوباره برايشان شانس مساعد گرديده تا در راه آينده كشور مزاحمتهای خلق نمايند . افغانسان به اين طريق آباد نميشود ، اگر چنين وضع ادامه پيدا كند، تمام كوششهای ايالات متحده و مجامع بين المللی ، بمنظور اعاده ثبات دموكراسی ، آزا دی زنان ، تشكيل اردوی ملی و پوليس ملی و حتی اعمار سركهاو شهرها يكسره به ناكامی می انجامد .
كابل به عنوان مركز تحولات سياسي كشور از چند سال به اينطرف شاهد كودتاها، خونريزي ها، خيزش ها، حركت ها، درگيري ها، راكت پراني ها، قتل عا م ها، ويراني ها و بربادي هاي فراواني بوده است. در سال هاي اخير كه يورش از اطراف به اين شهر جنگزده بلاوقفه ادامه داشته، كابل ويرانه و بينظم يكبار ديگر توسط سركشان و زورمندان به شيوه هاي گوناگون ديگري غارت و چپاول شده است.
از يكسو قد برافراشتن لحظه به لحظهي بلند منزل ها و ماركيت ها و از سوي ديگر فقر، مظلوميت و بيچارگي تك تك ساكنان آن نشان ميدهد كه پايتخت به نمايندگي از تمام شهرهاي كشور درچه مظلوميتي غرق ميباشد و چگونه بيدادرسي به پيش ميراند. گراف جرم و جنايت در كابل آنقدر اوج گرفته كه ده ها مستوفي توان حسابگيري آن را نخواهند داشت كه علل آن را ميتوان در فقر و آلوده بودن پوليس آن به جنايت دانست. هر دزدي و يا قتلي كه صورت ميگيرد گفته ميشود، دزدان يا قاتلان «لباس پوليس به تن داشته.» گاه گاه تغيرا تي دراداره پوليس مي آيد ، وزير داخله جهت مهاركردن اين همه جرم و جنايت در پايتخت كه ديگر آبروي به دولت نگذاشته، دست به جابجايي بي نتيجه ميزند و اعلان ميکند كه «اگر تبديل شدگان به وظايف شان صادقانه عمل ننمايند، تصميم جديتري در مورد شان اتخاذ خواهد شد!!».
معلوم نيست چه دليلي وجود دارد كه فلان شخص در فلان ناحيه با دزدان دهن جوال را بگيرد ولي در ناحيه جديد از چنين كاري توبه نمايد!! اين شيوه هاي غير اساسي كار فقط مردم را به سكوت و تسكين واداشتن است، نه علاج درد مردم. بهاي اين همه سخن مفت گفتن ، انتظار كشيدن ها و تجربه كردن ها را فقط بايد مردم بپردازند. وزير داخله جهت تامين امنيت حداقل پايتخت بايد به فكر چاره اساسي باشد و آن اينكه بايد تغييرات ريشهاي و بنيادي در دستگاه پوليسش بوجود آورد، زيرا ناف بسياري از تقرر يافتگان پوليس در جاهاي بند است كه دور كردن شان از قدرت كاري در حد قرباني دادن است.
بالا نشينان وزارت داخله اگر واقعاًمي خواهند كه پايتخت ازين همه جرم و جنايت كه اكثر شان سازمان يافته است رهايي يابد، بايد به دادن چنين قرباني هاي خطر كنند، در ميدان بايستند و به تصفيهي ريشهاي دست بزنند، در غير آن اين فريب ها دردي را هرگز دوا نخواهد كرد.
برادرها وطن را منگ كردند
به مردم زنده گي را تنگ كردند
به تاريخ وطن كردند بازي
وطن را ملك بي فرهنگ كردند.
چندي قبل تلویزیون خصوصی لمر، مصاحبه ای داشت با یکی از سران جنایتکار به نام عبدالرب رسول سیاف که نماینده در پارلمان است،. او در ابتدا حاکم به نظر می رسید، اما وقتی صحبت به جنایتکاران و محاکمۀ شان رسید، به تته پته افتاد، وارش خطا شد و به خواندن آیات متوسل شد. از آنجایی که این ریاکاران دین همه چیز را از زیر عینک فریبکاری دینی می بینند، به این لحاظ اظهار نمود که فهم قانون اساسی به فهم دین ضرورت دارد (همان قانون اساسی ایکه غربی ها(!) برایش ساخته اند). مصاحبه بسیار جالب بود و به قسمت هایی از آن اشاره مي نمایم.
امر خدا است که اگر مسلمانان با هم درگیر شدند، شما بین آنها صلح کنید، خداوند از ما می خواهد. این جنایتکاران متجاوز به ناموس مردم چرا در آن سال هایی که خون می ریختند، بین خود صلح نکردند؟ آیا در آن وقت خداواند از ایشان تقاضای صلح ننمود؟ وقتی مردم در آتش جنگ های خاینانه می سوختند، امر خداوند کجا بود؟ جنگ را دیگران دامن زدند و هنوز هم خواهان جور آمد بین ما نیستند اما بلافاصله متوجه می شود و می گوید: ما آنقدر گنس و گول نبودیم که دیگران از ما استفاده کنند!
کسانی که این فیصله را رد می کنند، سر این ملت دل شان یخ نکرده است، باز می خواهند این ملت به خاک و خون بغلتد. این ملت که یک بار بدست گرگان جهادی به خاک و خون غلتید، این کدام افراد اند (جز ویرانگران سه دهۀ اخیر) که دل شان به این ملت یخ نکرده است؟ یک تعداد مردم اجیر و مزدور می خواهند بر ضد اسلام فعالیت کنند. مزدوری و تنظیم های بنیادگرای جهادی بر هیچکس پوشیده نیست. از مزدوری به آی اس آی گرفته تا عربستان سعودی، سی آی ای، ایران، تاجکستان، امارات و کشورهای دیگر. عکس های یادگاری این خاینان تا هنوز هم وجود دارد و حال این چشم پاره برای برائت خود، دیگران را متهم به مزدوری می نماید.
این گروه ها بین خود صلح کردند، مردم غیر به خطا در جنگ کشته شدند. یعنی کشته شدن انسان های بی گناه به نعل بوت شان. یعنی اینکه ما خو بین خود به تفاهم و آشتی رسیده ایم، خوب شد تمامی کسانی که کشته شده اند، خانه های شان ویران شده است، بیوه و یتیم شده اند.
یعنی اینکه ما خو به ملیاردها دالر پول و سرمایه رسیده ایم، سياف گفت: من پیش ملت یک مجاهد هستم و گروهی را رهبری کردم. تو در نزد ملت یک جنایتکار و قاتل هزاران انسان بی گناه هستی، تو یک جاسوس حلقه به گوش آی اس آی، عربستان سعودی و سی آی ای هستی. بلی تو همان گروهی را رهبری کردی که این ملت را به روز سیاه نشاند، همان گروهی که دختران افغان را پیش پای عرب ها انداخت، همان گروهی که خون مردم مظلوم هزاره را مباح می دانست و هر هزاره را به نام حزب وحدت، سر می برید، همان حزبی که اکنون هم زمین های مردم پغمان را قبضه نموده است، همان حزبی که زیر رهبری اسامه بن لادن و جنایتکاران دیگر عرب بزرگ شد و رشد نمود. وي ميگويد: وقتی از زندان برآمدم، یک عصا چوب در دستم نبود. به این می گویند اعتراف جانانه. اما این ملیون ها دالر، آرگاه و بارگاه، نوکر و چاکر و موتر و زمین را از کجا کرد؟ آیا خدا از آسمان بر سرت بارید؟
مردم می گویند: از کجا کرد این سیم و زرش/ یا که خود دزد بود یا پدرش. وقتی از سیاف پرسیده شد که چرا در آن وقت مانع از جنگ نشدید، در جواب گفت: تنها خدا است که هر چیزی را بخواهد کرده می تواند. به تعبیر سیاف، پس این خدا بود که جنگ ها را در کابل شعله ور نمود، خانه های مردم را ویران کرد، زنان را بی سرپرست و کودکان را آواره نمود، بر فرق مردم میخ می کوبید، آنان را زنده زنده در کانتینرها کباب نمود، بر عفت زنان تجاوز نمود، نه تنظیم ها و دست پروردۀ بیگانگان؟!
پارلمان از قاطبۀ مردم نمایندگی می کند. کدام پارلمان؟ پارلمانی که اکثریت شان به زور تفنگ و پول به آن راه یافته اند؟ پارلمانی که اکثریت وکلای آن همین اکنون هم بر گرده ی مردم سوار اند . پارلمانی که تفنگداران وچپاولگران بر کرسی های آن لمیده اند؟ پارلمانی که نمایندگان آن در فکر پر کردن جیب های خود و دزدی دارایی های مردم اند؟ من تنها از خدا می ترسم «ازخدا اگرميترسديد اين همه جرم وجنايت نميکرديد». برای یک بار هم که شده، او باید راست بگوید، از خدا زیاد می ترسد یا از بی ۵۲ ؟!
يكي در كشور خود بيقرار است
ديگر در مسند قدرت خمار است
به دست كي وطن آباد گردد
كه نصف ملت افغان فرار است.
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat