اهداء به فرزند اصیل خلق افغانستان ببرک کارمل بانی ح.د.خ.ا. و رهبر زحمتکشان کشور
|
||||||||||||||||||||
سلام بر خوانندۀ عزیز! در چند هفتۀ اخیر به خاطرِ مناظره های قلمی که در سایت های بیرون مرزی افغانها در ستایش و نکوهش کتاب تاریخی - سیاسی «کوچۀ ما» بخورد خوانش هموطنان ما عرضه شده، هرچه سعی کردم هیچ موضعی نگیرم و از هیچ کسی دفاع نکنم، نشد. ذهن بیقرار و کنجکاو من مرا نگذاشت تا، با وجود آنکه دیگر قلم بدستان در مورد نبشته های را به نشر سپرده اند، نقاط نظر خود را بیان نکنم. البته این قلم نیت دفاع از شخصی را ندارد، اما تماسی بر شیوۀ بیان جوانب که طرف هم قرار دارند با انگیزۀ مقایسه گرفته خواهد شد. آنچه باعث تحیر من و شاید هم تعداد دیگری روشنفکران کشور شده است، اینکه رسالت روشنفکری خود را ما روشنفکران در برابر ملت عقب نگهداشته شده خویش چه وقت ادا خواهیم کرد؟ چه وقت از ابتذال و صورتگرایی حذر خواهیم کرد؟ چه وقت منحیث پیشتازها و آگاه ها ملت را در عرصه های مختلف زنده گی اجتماعی از عقب خود خواهیم کشانید؟ چه وقت عملکرد های خویش را مطابق به القاب و عنوانهای علمی و مسلکی که برایمان داده شده عیار خواهیم کرد و دانشمند دانشمند باقی خواهد ماند و شخصیت علمی علمی قضاوت خواهد کرد؟ آنکه خود را دانشمند میداند باید کردار یک دانشمند را نیز داشته باشد. آنکه کاندید اکادمیسین است، باید مطابق همان سمت خویش با قضایا برخورد کند. چطور میشود قبول کرد که یک دانشمند متفکر در سطح داکتر عثمان، کاندید اکادمیسین، اثر «تاریخی – سیاسی» با حجم بیشتر از ۱۲۰۰ صفحه را به رشتۀ تحریر درآورد و در آن نتواند خود را از لباس کین و عقده وارهاند و اثر را با اثر سازد؟ چطور میتوان قبول کرد که دانشمند و ادیب بی همتای یک ملت در سطح توهین انسانها سقوط کند و همنوع خود را به تازیانۀ دشنام ببندد و ازین طریق آتش کین و انتقام خود و گروپش را فرو نشاند؟ چطور میتوان پذیرفت که بررسی حوادث تاریخی یک برهۀ زمانی و عملکرد یک حزب سیاسی را بدون پیوند دیالکتیک و بدون درنظرداشت عوامل مطرح در آن حوادث و نیروی محرکه آن با گذشته ها و زمینه های که آنها در آن عمل کرده اند به نقد و قضاوت گرفت. توقع از کاندید اکادمیسین، در رشتۀ شیمی نه بلکه در رشتۀ علوم سیاسی، اینست تا بجای دشنام و اهانت به بررسی عوامل اقتصادی – سیاسی، تاریخی و اجتماعی بپردازد که باعث شدند تا گروپی از انسانها به آن اقداماتی دست زنند که ح.د.خ.ا. در افغانستان به آن مبادرت ورزید تا زنده گی ملیونها انسان آن دیار را از بنیاد تغییر دهد. اگر دانشمندی با القاب علمی و افتخاریی که داکتر عثمان با خود حمل میکند، بجای تحلیل افاده های مانند اصول و خصوصیت های مبارزۀ طبقاتی، طبقات کارگر، دهقان، سرمایه دار، فیودال، تولید اضافه ارزش، سیستم تقسیم نعمات مادی در جامعه، استثمار، استعمار کهنه و نو، و در مجموع نظم اجتماعی حاکم که از یک سیستم اقتصادی – اجتماعی خاصی نماینده گی میکند، نبرد طبقات دارا و نادار و غیره و غیره در یک اثر علمی و مانده گار برای نسلهای آینده، در چوکات یک داستان «تاریخی – سیاسی» به قطار کردن مثالهای که نمایانگر اعمال ظلم و فشار افرادی از قدرت مداران بر مردم عادی که چشم انتظار تغییرات ماهیوی و عمیق در زنده گی خویش را داشتند، بپردازد، بلا فاصله آدم خود را در محافلی میبیند که تعدادی از ناراضی های دوران مبارزات خیابانی یا بگفتۀ تعدادی از درباریان، «دهۀ دموکراسی»، یعنی شعله یی های آن دوران بدور یک چاینک چای نشسته و در صحبت های غیر سیاسی و بیشتر دوستانه و قومی بخاطر جلب نظر شنونده ها آهنگ معذرت خواهی ح.د.خ.ا. را سر داده و توقع دارند که اعضای حزب بدون استثنا به حضور و بارگاه مائویستهای که در لباس اخوانیت خود را بقدرت چسپانیده اند عفو بخواهند. این تقاضا را جناب داکتر اکرم عثمان نیز در «دفاعیۀ خویش» برای سپهسالار مطرح کرده است. آن سپهسالار که شخص نظامی بود و قاعدتاً با جنگ باید بیشتر و با ادبیات کمتر سر و کار داشته بوده باشد با کدام لحنی رمان کوچۀ ما را نقد نموده و این ادیبی که عمری را در آسمان ادبیات کشور درخشیده است با کدام کلماتی جوابش را ارایه کرده! آیا جناب داکتر عثمان حاضر خواهد شد تا در پیشگاه کتله های پاک و صادق مبارزین راه آزادی، عدالت اجتماعی و آنانیکه بخاطر آرمانهای پاک و مقدس خدمت به مردم و وطن سر باختند و در هیچ جنایتی دستان خود را آلوده نکرده اند، یعنی اعضای پاکدامن ح.د.خ.ا.، به نسبت برخوردهای توهین آمیزش در «کوچۀ ما» از جانب خود و از جانب کسانی که به وی وظیفۀ نشر این توهین نامه را سپرده اند معذرت بخواهد؟ تفاوت قضاوت میان یک دانشمند عرصۀ سیاست که مسایل و حوادث را همه جانبه بررسی میکند و یک فرد عادی جامعه که بنا بر محدودیت های فکری خویش امکان آنرا ندارد تا آن رخداد ها را موشگافی کند و عوامل تعیین کننده را تشخیص داده برملا کند باید خیلی ها بیشتر از محدوده طعنه و توهین باشد. این نوع دانشمندان به یقین باید به ملاقات روانشناس فرستاده شوند. هر قضاوتگر سالم اندیش بدبختی های مردم عراق را که در اثر جنگ ایالات متحده و همدستانش بر آنها روی آورده به مردم آمریکا نسبت نمیدهد، بلکه آنرا محصول سیاست های آزمندانۀ ادارۀ سیاسی – نظامی ایالات متحده و انگلیس و یا یک گروپ از سیاستمداران مانند جورج بوش کاوبای و تونی بلر نوکر سرمایه داران بریتانیایی میداند. اما کاندید اکادمیسین ما مسؤولیت همه بدبختی های کشور را یکسره بگردن کلیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان حواله میدهد و سالهاست از آن انتقاد میکند، بدون اینکه اعتراف کند که خود نیز یکی از مهره های ولو کوچک آن بوده است. شاید عقده داکتر صاحب اکرم عثمان از آنجهت باشد که ببرک کارمل فقید میتوانست چندین سال قبل او را به کرسی سفارت بگمارد، اما پاس کوچه گی بودن را بجا نکرد و رفت. در نوشته های خویش جناب داکتر عثمان به خصوص بعد از شکست ح.د.خ.ا. به شدت تغییر موضع داده و همواره حزب، رهبری و سیاست های آنرا منجمله اعضای حزب را مورد نکوهش شدید قرار داده و مطابق نرخ روز هر نوع کاسه و کوزۀ اتهامات را بر سر آنها میشکند، بدون آنکه تفکیک دهد که اعضای پاکدامن حزب پیرو برنامه عمل و اساسنامۀ آن بوده اند و این اسناد اساسی حزب عملکردهای آنرا تعیین میکرده است و بنا بر آن از منافع زحمتکشان دفاع مینمودند، نه مانند جناب داکتر اکرم عثمان که در کنار اسثمارگران و زورمندان و ظالمان قرار گرفته است. ایشان تأسف دوران صلح آمیز شاهی و جمهوری داوُد را میخورند، بدون آنکه حقایق بدبختی های آن دوران مردم را تذکر دهند، بخاطریکه بر جناب شان که در یک سطح نسبتاً مرفه زنده گی بسر میبردند و از حقوق نسبتاً خوبی برخوردار بودند خوش میگذشت و ایشان را چه رابطه یی بود با توده های مردمی که قرص جو میخوردند و نان جواری را تلخ میکردند که کم خورده شود. از همینروست که اقدامات حزب برای شان مفهوم قولۀ سگ را داشت و دارد. بگذریم. ما گاهی در پس خوانده گی های دوران تحصیل از استادان خویش شنیده بودیم که، نظر به تعریف دانشمندان رشتۀ اقتصاد و سیاست، شخصیت انسان نقطۀ تقاطعی از مجموع مناسبات اجتماعی است. این حقیقت را در شکل تبارز و درجه برخورد علمای خود نسبت به مسایل کلیدی و سرنوشت ساز کشورمان به نظاره نشسته ایم. اگر قرار برین بود که رمان "کوچۀ ما" در سطح کوچه نوشته شود، باید رمان دیگری که اگر در نظر است به رشتۀ تحریر درآید باید عنوان "سفارت کبرا" و یا "ریاست جمهوری" و "وزارت خارجه" داشته و یا حد اقل با نام پوهنځی ادبیات مزین شود تا کمی ادبی تر، بیشتر با عفت قلم تر و دپلومات تر جلوه کند و از حب و بغض شخصی بدور بماند. یکی از بزرگان سیاست گفته بود: روشنفکران نباید در سطح توده ها نزول کنند، بلکه با توانایی روشنفکری خود توده ها را از عقب خویش بکشانند. تکامل چنین بدست می آید! همان ملتِ عقب ماندۀ ما و همین اکادمیسینش. باید بر ضد ابتذال مبارزه کرد و عمقگرا بود نه سطحی نگر در حد عقده و . . . پایان و. خوږمن
"داکتر صاحب! . . . از سالهای قدیم صدای گیرای تان خوشم می آمد؛ از خواندن داستانهایتان لذت می بردم؛ به شخص شما احترام داشتم و محبت شما را بدل می پرورانیدم. با این نوشته هایتان محبت چندین ساله مرا که بخشی از سرمایۀ معنوی زندگی ام بود، از من سلب نموده اید؛ قسمتی از بهترین ارزش معنوی زنده گی مرا گرفته اید؛ مرا مأیوس و بی اعتماد بالای همه نسل قلم نموده اید! تا اکنون هم باورم نمی آید، که آن دو دشنامنامه از خامۀ شما بدر شده باشد." به قلم: ح. دوست
سیمای داکتر اکرم عثمان در آیینۀ تاریخ
سخنی چند پیرامون رُمان "کوچۀ ما"
دوست دورانِ شباب و جوانی دکتور نجیب الله
|
||||||||||||||||||||
رفقا، دوستان عزیز ! لطفاً نظرات، پیشنهادات، انتقادات، مقاله ها، نوشته ها، مضامین و مطالب علمی و تحلیلی خود را جهتِ نشر به ادرسهای پوست الکترونیکی سایت بفرستید: صاحب امتیاز و مدیر مسوول : انجنیر فضل الرحیم « همت » کليه ی حقوق بر اساس قوانين کپی رايت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد.
|
||||||||||||||||||||