سید داوود مصباح
گذرگاه خطرناک تاریخ
قسمت ۱۵
۲۳ نوامبر ۲۰۲۰
قرن ۱۸ در بخش غربی این سخره حیات وقایعی رخ داد که در روند آگاهی دهی، آموزش، هنر و فرهنگ و اقتصاد نقش تعیین کننده داشت. در دهه ۱۷۵۰ با اختراع ماشین بخار، نه تنها که صنعتی شدن بریتانیا را تسریع کرد، بلکه فعالیت کشتی رانی و تجارت را رونق داد و این تپ و تلاش بورژوازی در اروپا روی تغییر بنیادی فرهنگ و هنر و آموزش بسیار موثر واقع شد. دیگر مردم به شکل جهشی آداب و عادت های کهن فیودالی را ترک کردند و دیگر به واعظین مذهبی و داستان های خیالی نیاکان تمکین نکردند و هرچه دانشمندان و فلاسفه و روشنگران می گفتند، مردم قبول کردند و در یافتند که باید راه نوینی را بپیمایند تا به زندگی بهتر از گذشته برسند. در گذشته یک آدم جنایتکار یک روستا را برهم می زد و مورد کشتار و غارت قرار می داد و زندگی را برهم می زد. فلاسفه، دانشمندان و روشنفکران دست بکار شدند، بجای ارباب رعیّتی فیودالی حکومت های ملی بوجود آوردند و قوانینی را وضع کردند که به امور اجتماعی و اقتصادی سر و سامان داده شود و همه فعالیت های انسانی و اجتماعی تحت نظم و قانون در آید. مصونیت اجتماعی و شهروندی و اقتصادی تأمین شود. مردم اروپا از حاکمیت مطلق فیودالی آموخته بودند که دیگر وقت آن رسیده که به کسی بنام پادشاه و امپراتور اجازه داده نشود که دیکتاتوری و خود ارادیت فردی را در اجرا در آورند. حکومت های بورژوازی ملی در کنار حسن کار و آزادی های سیاسی و کنترول تجارت و صنعت در داخل مناطق ملی، به زودی بخش اقلیت سرمایه داران و تاجران و کمپانی های کشتی رانی نفوذ خود را بر حکومت های بورژوازی ملی وارد کردند و به استثمار بی رحمانه جمعیت سرزمین های ملی پرداختند و باعث فقر و بی خانمانی توده ها شد. میلیونها خانواده که از روستا به شهر آمده بودند، بیکار شدند و کارخانه ها نمی توانستند که همه بیکاران را جذب کنند. کارخانه داران با بکار گیری زنان و کودکان کار با ساعات طولانی کار کشیدن با مزد ناچیزی که یک وقت شکم خانواده را سیر نمیتوانست. حاشیه نشینی و زندگی در آلونک ها و چپری و خیمه ها، وضع را بد تر می کرد. به زودی توده ها درک کردند که این سیستم انسانی نیست و بل عکس کارخانه داران و مالکان وسایل کار در یافتند که این سیستم ثروتزا است باید حفظ و حمایت شده و در حکومت های ملی بورژوازی اشتراک و نقش رهبری کننده داشته باشند. این تضاد نوین بسیار ژرف و گسترده شد و توده های گرسنه و فقر زده در کنار برده ها قرار گرفتند و دست به مبارزه و شورش زدند، که از صد ها جنبش و قیام های مردمی، تاریخ اروپا سه انقلاب عمده را ثبت کرده است:
۱ – انقلاب امریکا (۱۷۶۵– ۱۷۸۳ م) در مستعمرات سیزده گانه. کسب استقلال از بریتانیا .
۲ - انقلاب فرانسه (۱۷۸۹ - ۱۷۹۹ م) مدت ده سال.
۳ - انقلاب هائیتی (۱۷۹۱ - ۱۸۰۴ م) در مجموع ۱۲ سال.
انقلاب امریکا:
گروه-گروه جمعیتی که بخاطر رهایی از فقر و دست یافتن به زمین های زراعتی و امکان زندگی بهتر با قبول هزران مشقت خود را از کشورهای مختلف اروپا به این قاره جدید یعنی امریکا رساندند. در اینجا برای مهاجرین گفته شد که نخست باید بجنگید و این سرزمین را از وجود این سرخ پوستان پاک کنید و بعد به مالکیت زمین دست می یابید. عده بی شماری از این مهاجرین در جنگ با صاحبان خانه جان شان را از دست دادند و سرانجام با کشتار میلیونها جمعیت سرخ پوستان، مهاجرین هر کشور اروپایی برای تصرف مزارع و مراتع و جنگلات به جان هم افتادند و به جنگ های ناسیونالیستی پرداختند. سرانجام سیزده منطقه مستعمراتی بوجود آمد. بعد جنگ هفت ساله بریتانیا و فرانسه بر سر تقسیم سرزمین های امریکای شمالی از ۱۷۵۴ تا ۱۷۶۳ م ادامه یافت. نتیجه این جنگ جان صدها هزار مهاجر را قربانی گرفت و سرانجام خزانه هر دو کشور خالی شد. پارلمان بریتانیا و جورج سوم پادشاه، برای جبران خزانه مالیات سنگینی بر سیزده مستعمره نشین امریکای شمالی وضع کرد. مهاجرینی که از اسکاتلند، فنلاند و لندن و دیگر مناطق انگلستان به امریکا برای زندگی بهتر و به آرزوی زمین زراعتی و خانه و باغ آمده بودند، به آن آرزوهای خود نرسیدند، چون مزارع و مراتع و جنگلات به تملک زورمندان و دریا سالاران و لاردها تقسیم شد و به مهاجرین چیزی نرسید. علاوه بر این مالیات سنگین مهاجرین را سرخورده و نا امید ساخت. مردم به اعتراضات و شورش پرداختند و از این زمینه بازهم لاردها و زورمندان و حکومت گران استفاده کرده، شعار آزادی و استقلال را بلند کردند و مهاجرین با این شعار هم آهنگ شدند و در ۱۷۶۵ در نیویورک کنگره ای متشکل از ۹ مستعمره نشین تشکیل شد که در آن سران این مستعمره نشینان هم پیمان شدند و در می ۱۷۷۵م رهبری آن از مردم درخواست مبارزه برای آزادی و استقلال شدند.
«سمیر امین» اقتصاد دان و سیاست پرداز مصری فرانسوی، در مورد انقلاب امریکای شمالی چنین نگاشته است: «انقلاب امریکا بیشتر نبردی برای برای دست یابی به استقلال و خارج شدن از سلطه امپراتوری انگلستان بود و چندان به دلایل اجتماعی صورت نگرفت. مستعمره نشینان در قیام خود علیه پادشاهی انگلیس، نمی خواستند روابط اقتصادی و اجتماعی خود را دگرگون کنند. » ۱ منظور سمیر امین از «مستعمره نشینان» سران و لیدران و لاردها است، که برنامه ای انقلابی نداشتند و ابداً نمی خواستند که در سیستم سرمایه داری خدشه وارد شود. مردم فکر می کردند که با کسب استقلال شاید به یک حکومت دموکرات و کارگری دست یابد، تا بتوانند مزارع و مراتع و سایر امکانات به دسترس زارعین قرار گیرد. سرانجام در چهارم جولای ۱۷۷۶م استقلال حاصل شد، اما تمام وعده های را که بورژوازی سر قدرت به توده ها داده بودند، نقش بر آب شد و استثمار انسان از انسان همچنان ادامه یافت. توده های مهاجر با آن همه قربانی و تلفات در جنگ ها چیزی بدست نیاوردند و مجبور تن به استثمار و بردگی کارگری دادند.
انقلاب فرانسه:
انقلاب فرانسه نتیجه تضاد های آشتی ناپذیر اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در قرن هجده بود که در باره آن کتاب ها نگاشته شده، از این سبب به تفصیل آن پرداخته نمیشود. صرف مطالبی ارئه می شود که تکرار آن لازم است. در آغاز از کتاب «تاریخ قرن هجدهم» نگارش «البردماله و ژول ایزاک» نقل قول می شود: «در فرانسه جامعه به سه طبقه تقسیم شده بود، اشراف، نجبا و طبقه سوم. دو طبقه نخستین صاحبان امتیاز بودند و طبقه سوم به هیچ وجه امتیازی نداشت. تمام بار دولت بدوش طبقه سوم بود. اجمالاً باید گفت فرانسه در ۱۷۸۹ به همان حال بود که ۷۵ سال قبل از وفات لویی چهاردهم وجود داشت. » ۳
لویی شانزدهم با ادامه جنگ و مصارف زیاد خصوصی وی به ویژه مصارف بسیار زیاد مار آنتوانت که لقب «مادام کسری بودجه» نام گرفته بود، خزانه دولت را خالی کرده بودند. ملکه ۵۰۰ خدمتکار داشت و علاوه به دوستان خود هدیه های نقدی می داد و مصارف تجمّلی زیادی داشت. مردم فرانسه می گفتند: «دربار قبر ملت» دختر بزرگ لویی شانزدهم که او را شاه خانم می گفتند در سن دو سالگی ۸۰ خدمه داشت. تجمّلات دربار انتظامی نداشت. در اصطبل شاهی ۱۹۰۰ اسب و دو صد کالسکه مختلف بود و هر سال مبلغ ۷،۷۰۰،۰۰۰ لیره به مصرف اصطبل می رسید و این بیش از آن چیزی است که برای موکب لشکری و قراولان خاصه شاهی خرج می شد. خرج سفره شاه بعد از آن که به فرمان لویی شانزدهم صرفه جویی کامل در آن کرد و زواید آن را حذف کردند، هر سال به دو میلیون نهصد لیره می رسید. دزدی به نهایت شدت رسیده بود، ملازمان شاهی با کمال وقاحت دست به سرقت می زدند. مخارج موکب شاهی در ۱۷۸۹ به سی و سه میلیون لیره رسید کشور از لحاظ مالی به زانو در آمد و لویی شانزدهم مجبور شد تا برای مهار کردن بحران مالی، دستور به برگزاری مجلس طبقات سه گانه (اتاژنرو) را که به مدت ۱۷۵ سال یعنی پس از سال ۱۶۱۴م در دوران لویی سیزدهم تعطیل شده بود صادر کرد. از آنان می خواهد تا بحران مالی را رفع کنند. در ۱۷ جون ۱۷۸۹ بعد از این که در مجلس تضاد شدید طبقاتی و برخوردهای تند بین اشراف و نمایندگان طبقه سوم صورت می گیرد، طبقه متوسط مجلس موسوم به طبقه سوم از مجلس اصناف جدا می شوند وبه نام مجمع ملی اعلام موجودیت می کنند. روز ۲۰ جون همه بروی زمین تنیس قصر پادشاه در ورسای تحصن می کنند و قسم یاد می کنند تا قانون اساسی را تدوین نکنند دست از تحصن بر نمی دارند. پادشاه برای سرکوب آنان سربازان اجیر بیگانه ای را که در اختیار داشت و خارج از پاریس بود فراخواند. در ۱۴ جولای ۱۷۸۹ انبوه مردم خشمگین پاریس باشنیدن این که سربازان پادشاه در راه هستند، سی هزار تفنگ سر پر را از زرادخانه سلطنتی در «آنوالید» قبضه می کنند و به زندان باستیل هجوم می برند.
چهارم آگوست ۱۷۸۹، مجلس ملی حقوق فئودالی را لغو می کند و در ۲۶ آگوست، مجمع ملی بیانیه حقوق بشر و حقوق شهروندی را به تصویب می رسانند که طبق قانون شهروندی، همه شهروندان و مردم فرانسه در برابر قانون دارای حقوق مساوی بوده و این حق توسط قانون تضمین می شود. پنجم اکتوبر ۱۷۸۹، به اثر نا امنی و کمبود مواد غذایی شورش ها ادامه می یابد، جمعیتی از مردم که اکثر آنان را زنان تشکیل می دادند، از پاریس به سمت قصر پادشاه در ورسای، راهپیمایی و تقاضای نان می کنند. آنان اعضای خانواده سلطنتی را به عنوان اسیر با خود به کاخ «تویلری» در پاریس که بیش از یک قرن کسی در آن نبود، می برند.
دوم نوامبر ۱۷۹۰، دولت دارایی های کلیسا را مصادره می کند.
در ۲۱ جون ۱۷۹۱م، پادشاه و خانواده اش سعی بر فرار از فرانسه دارند، اما در شهر مرزی «وارن» دستگیر شده و به فرانسه رجعت داده می شود. هزاران تن از اشراف زادگان، کشیش ها و افسران ارتش که مخالف انقلاب هستند، فرانسه را ترک می گویند. در ۱۴ سپتامبر، لویی شانزدهم قانون اساسی جدید را امضاء کرده و بدین ترتیب سلطنت مشروطه را می پذیرد.
مداخله خارجی علیه انقلاب فرانسه:
با مشوره و کمک مالی انگلیس، پروس و قیصر آلمان یک باشگاه لیبرال بورژوازی ضد انقلاب بنام «باشگاه فویان» با اقتباس از نام صومعه فویان، تأسیس می کند. علاوه بر این در ۲۷ اگوست ۱۷۹۱ پادشاه پروس و قیصر المان با صدور اعلامیه ای «پیل نیتس» تهدید می کند که دست به مداخله نظامی خواهد زد. بعد کشورهای اتریش، پروس، انگلستان و اسپانیا در حمایت از پادشاه فرانسه، برای شکست و سرکوب انقلاب فرانسه به لشکر کشی و حمله به فرانسه پرداختند. مردم فرانسه با تشکیل یگان های داوطلب برای دفع تجاوز خارجی پرداختند. در اپریل ۱۷۹۲م جنگ آغاز می شود. مقاومت مردم در مقابل ارتش های منظم خارجی در دفاع از انقلاب فرانسه تا پای جان ایستادند و این جنگ ها تا سال ۱۸۰۲م ادامه یافت. در ۲۱ جنوری ۱۷۹۳م انقلابیون لویی شانزدهم را به جرم دعوت از کشورهای خارجی و خیانت به کشور مقصر دانسته از سلطنت عزل و دستگیر می کند و بعد اعدام می شود. در ۱۶ اکتوبر، همسر لویی شانزدهم ماری آنتوانت اعدام می شود. در ۲۲ سپتامبر ۱۷۹۲، انتخابات برپا می شود. برای اولین بار در تاریخ فرانسه، هر فرانسوی از حق رای برخوردار است. رژیم پادشاهی از بین می رود و جمهوری اعلام می شود.
در ۲۲ اگوست ۱۷۹۵م قانون اساسی جدید به تصویب می رسد. در اکتوبر قرارداد صلح با پروس و هلند و چند ماه بعد با اسپانیا به امضاء می رسد. در فرانسه یک دولت جدید بنام «دیرکتوار» (هیئت مدیره) تشکیل می یابد، متشکل از پنج مقام اجرایی و دو حقوق دان عالی رتبه .
اساس انقلاب فرانسه:
اساس واقعی هر انقلابی در بستر خیزش توده ها نهفته می باشد و روی قدرت انقلاب توده ها، فردی و یا تشکّلی که قبلاً سازمان یافته اند، قرار می گیرند به این معنا که روی انقلاب توده ای گروهی سازمان یافته و هدفمند سوار می شود. در فرانسه قبل از انقلاب طبقه کارگران و زحمتکشان از ستم حکومت فیودالی و ستم سران کلیسا و فقر و محرومیت ها به خیابانها و میادین آمدند و دست به شورش زدند، چنانچه سی هزار شهروند گرسنه پاریس مسلح شدند و به زندان باستیل یورش بردند و به ادامه انقلاب را به آستانه پیروزی رسانیدند که در بسیج این توده های فقر زده و تحت ستم حکومت اشرافیت فیودالی، دکتور ژان پل مارا و یارانش نقش اساسی داشتند. ژان علاوه بر این که یک داکتر خوب مردم دوست و مهربان بود، یک نویسنده و فعال ضد اشرافیت فیودالی و بورژوازی فرانسه و یار توده ها در جنبش و قیام مردمی بود. همچنان «دانتون» سخن گوی توده ها بود، «کنت دو میرابو» با فصاحتی که داشت، اهداف اشرافیت بورژوازی را بیان می داشت. اشرافیت بورژوازی در قالب کلوب و باشگاه ها تشکیلاتی داشتند که برای تغییر سیستم از فیودالی به بورژوازی و سرمایه داری لیبرال فعال بودند، از قبیل، باشگاه کوردلیه، کلوب مرکزی ژاکوبین ها و دیگران. خلاصه این که اهداف جنبش های توده ای محدود بر تغییر نظام حاکم بود، هنوز اندیشه های سوسیالیسم علمی ظهور نکرده بود و این اندیشه یعنی کمونیسم اوتوپیایی یا ابتدایی و عامیانه وجود داشت، اما بورژوازی برنامه های مشخص از تغییر نظام داشتند، که عبارت بود از سیکولاریسم (جدایی دین و دولت)، حاکمیت بورژوازی بجای اشرافیت فیودالی، رونق اقتصادی از طریق پرداختن به اصلاحات ارضی و مدرن سازی زراعتی، تجارت و کشتی رانی و سرمایه گذاری روی صنعت و تکنولوژی مدرن، احداث راه و جاده و خط آهن، انکشاف دانشگاه های مدرن و همگانی ساختن آموزش و کسب دانش و آزادی بیان و رسانه ای و آزادی عقیده و باور های دینی و جلوگیری از تکفیر افراد توسط کلیسا و حاکمیت بورژوا دموکراتیک. آیا این که انقلاب فرانسه بورژوا دموکراتیک بود یانه؟! پاسخ روشن آن را از نگارش کارل مارکس می خوانیم که در سال ۱۸۴۸ در نشریه «نویه را نیشه تسایتونگ» چنین توضیح داد: «بورژوازی در قامت آن ها (انقلابیون) پیروز شد. اما در آن زمان پیروزی بورژوازی، به معنای پیروزی نظم اجتماعی نوینی بود، پیروزی مالکیت سرمایه داری بر مالکیت فیودالی، ملی گرایی، رقابت بر صنف، توزیع بر حق آباء و اجدادی، روشنگری بر خرافات، صنعت بر تن پروری و حق بورژوازی بر امتیازات قرون وسطایی» ۴
یک نقطه قابل توجه این است که مارکس تذکر می دهد که: «نیروی محرکه واقعی روند های انقلابی نه بورژوازی فرانسه، بلکه انقلابیون فرانسه بودند. » ۵
به نقل از لنین: «پیشبرد انقلاب به خوبی آنچه که ژاکوبین ها، بهترین مثال انقلاب دموکراتیک و مقاومت در برابر اتحاد پادشاهان به انجام رساندند، بیشتر از کمون پاریس دوام آوردند .» ۶
سرانجام بر انقلاب توده ها، بورژوازی و بر بورژوازی یک افسر نظامی بنام ناپلئون در ۲۸ می ۱۸۰۴ خود را به قدرت رسانید و بحیث امپراتور فرانسه و همسرش «ژوزفین» را امپراتریس اعلام کرد. . .
ادامه دارد -
منابع:
۱ - امین، سمیر (۱۳۸۶)، ویروس لیبرال، ترجمه: ناصر زرافشان، نشر، آزاد مهر، ص ۷۶.
۲ - البرد ماله – ژول ایزاک، تاریخ قرن هجدهم (انقلاب کبیر فرانسه) ترجمه: رشید یاسمی.
۳ - همان
۴ - کارل مارکس و انگلس، بورژوازی و ضد انقلاب، جلد ششم، ص ۱۰۷.
۵ - کارل مارکس و انگلس، انتقاد اخلاقی و اخلاق انتقادی، ۱۸۴۷، جلد ۴، ص ۳۳۱
۶ - ولادیمیر ایلیچ لنین، ۲۴ جون ۱۹۱۷، نقل شده از ویکتور سرژ.
۷ - نگارنده، دفتر شماره نهم، صص ۱۵۰- ۱۷۵.
توجه:
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat