سید داوود مصباح
گذرگاه خطرناک تاریخ
قسمت ۱۸
تذکر: این که در این عصر پیشرفت های شگرف میدیا و وسایل ارتباط جمعی و انترنت می شود با یک کلیک به هر بخشی از تاریخ بشریت دسترسی پیدا کرد گذشته ای تاریخی را باز نگری می کنیم، به این دلیل که تاریخ گذشته ی بشریت درس های بسیار فراوانی دارد که راه کشای آینده بوده و باید باز خوانی کرد. در راستای این نگارش تکرار کارکرد های ملال آور سران و سلاطین مورد باز نگاری قرار نمی گیرد. هدف این نگارش رفتن به کوچه و پس کوچه های تاریخ بشریت است که انسان برای زندگی بهتر تلاش کرده و به هدف خود نرسیده است و دلایل آن چه بوده که باید روشن ساخت. از ناکامی ها، سرخوردگی ها و سر گیچه ها و شکست های پی در پی باید آموخت و از این دیوار و سد آهنین باید عبور کرد و رمز و راز و علت فقر و دشواری های زندگی را پیدا کرد.
در دل سده نوزدهم میلادی:
قرن نوزدهم به گاه شماری گریگوری (۱۸۰۱ – ۱۸۹۹) برابر به ۱۱۸۰ – ۱۲۷۸ خ / مشرق زمین، افریقا و امریکای جنوبی همچنان از کاروان تمدن مدرن عقب بودند و لنگ و لنگان به زندگی سنتی و تخیلی خود، در خود پیچید و افتان و خیزان صرف به زنده بودن ادامه دادند. یک اصطلاح رایج در جامعه شناسی است بنام «ملت های بالغ و نا بالغ» که عمدتاً بلوغ یک ملت بستگی به دانش و خرد و آگاهی دارد، که جز از طریق آموزش های پایه و دانشگاهی مدرن میسر نیست، که در این سرزمین ها که حال جهان سومی اش می خوانند، وجود نداشت که هیچ، بلکه آموزش علوم پایه و ساینس را ناروا و ضد دین می دانستند. تا هنوز هم ملاهای پاکستان و افغانستان چنین باور دارند و ساینس را معادل کفر می دانند. افکار دیوبندی و طالبانی و سلفی همین است که هست. فلسفه تا اوایل قرن پانزدهم که مجموالعلوم محسوب می شده از سده هفتم پیش از میلاد توسط «طالس ملیته یی» در همین ترکیه امروزی که روم شرقی اش می شناسند، پایه و اساس تفکر انسانی قرار گرفت و جهان مادی را تشریح و تحلیل کرد که تا زمان افلاطون بیش از چندین فیلسوف به آموزش های علمی پرداختند و این پایه و مایه شد برای روم غربی و بعد اروپا. منشأ تمدن غرب از همین یونان و ترکیه تا به ایتالیا توسعه یافت. کلیسا و پاپ ها هم مثل ملاهای دکم ما شرقی ها چنین موضع ضد فلسفه و دانش داشتند که پروتستانها و بعد جامعه مدنی اروپا آنان را سر جایش نشاندند. تا اوایل سده نوزدهم اربابان کلیسا و اشراف، از همگانی شدن آموزش جلوگیری می کردند و می گفتند که آموزش عوام را گستاخ می کند و از فرمانبرداری شان کاسته می شود. در ۱۸۱۰م اولین دانشگاه تحقیقاتی جهان به نام دانشگاه برلین بوجود آمد که از استادان و فارغان این دانشگاه منجمله این شخصیت ها بوده است: هگل، کارل مارکس، بیسمارک، انیشتین و دیگران. این دانشگاه الگویی برای تمام دانشگاه های اروپا و امریکا شد و فرانسه در دهه آخر قرن نوزده بیش از صد دانشگاه داشت، که علاوتاً ۳۳ دانشگاه در اواخر سده در فرانسه به دانشگاه افزوده شد. ویژه گی های این دانشگاه ها این بوده است که به کیفیت آموزش های پایه توجه می کردند و رقابت علمی جاگزین کمی تأسیس دانشگاه ها شد. شرکت های بزرگ صنعتی و کشتی رانی به بخش اختراعات توجه جدی می کردند و اختراعات را میخریدند و مخترعین را تحت پوشش مالی قرار میدادند. در آن وقت در اروپا ملت و دولت وجود داشت و دولت ها برای طرح قوانین و رهبری جامعه و اقتصاد از فلاسفه و دانشمندان بهره می گرفتند، لذا دانش و علوم خریدار داشت. در سده ۱۹ میلادی در مغرب زمین علم و دانش به عنوان یک شغل محسوب شد. واژه Scientist (ساینتیست یا دانشمند) اولین بار در سال ۱۸۳۳ توسط «ویلیام وول» متداول شد.
از میان تأثیر گذار ترین دانشمندان می توان به نظریه ای «چارلیز داروین» که در سال ۱۸۵۹ در کتاب اصل انواع منتشر شد، اشاره کرد. همچنان «لویی پاستور» توانست اولین واکسن هاری را بسازد. «توماس ادیسون» توانست با اختراع لامپ به جهان نور ببخشد. در ۱۸۰۱ ژاکارد ماشین پارچه بافی را متحول ساخت. به همین ترتیب اختراع اجاق گازی، لوکوموتیوی بخار، جنراتور برقی، یخچال، ماشین بحریر، تلفن و تلگراف برقی و مقناطیسی، وسایل طبی، وسایل خانگی الکترونیکی، ماشین سواری موتورسایکل، رادیو و ضبط صوت مقناطیسی، کمره های عکاسی رنگی و ارتباط بیسیم و ده ها اختراع مدرن صورت گرفت و ساخت و ساز راه آهن و شهر سازی و سیستم های مدرن آبیاری و میکانیزه سازی کشاورزی و اصلاح فرآورده های نباتی و حیوانی در مجموع جهان علم و صنعت پیشرفت های عظیمی کرد. از دانشگاه های فرانسه، انگلستان، آلمان و دیگر کشورهای اروپایی دانشمندان، فیزیکدان، ریاضی دان، شیمی دان و طبیبان زیادی ظهور کردند که در جهان علم و صنعت تأثیر گذار بودند. فیلسوفانی ظهور کردند که جهان را روشن کردند، چون: کارل مارکس، فدریش انگلس، فدریش نیچه، فدریش هیگل و همچنان جان استوارد میل، اگوست کنت، کلود هنری دوروروی و سایر فیلسوف ها و دانشمندان و پژوهشگران علوم اجتماعی و اقتصادی و مخترعین دنیای صنعت و تکنالوژی.
ازدیاد دانشگاه های با کیفیت و متحول شدن جامعه و صنعتی شدن و مدرنیسم، باعث ظهور اندیشه های نوین شد و از جانبی هم سرمایه داری ضرورت به باز نگری اقتصادی داشت. با انکشاف راه و جاده و خط آهن، مزارع هم برای تک محصولی شدن برای مواد خام کارخانه ها و بوجود آمدن مالکیت بزرگ و تولید صنعتی کشاورزی، خورده مالکین قبلی زمین های شان را از دست دادند و صدها هزار دهقان از بیکاری روانه شهر ها شدند و به کارگر ارزان قیمت تبدیل شدند. این مناسبات نوین برای برده داری و نگاه داری از برده برای سرمایه داری صنعتی صرف نمیکرد، با اشغال سرزمین ها ی دور و نزدیک جهان، به برده داری نیازی نبود. لذا با هیاهوی بشردوستانه (!) لغو بردگی را اعلام کردند. این نه از جهت بشر دوستی، بلکه از سبب عدم با صرفه بودن سیستم برده داری در شرایط سرمایه داری بود. از جانب دیگر قیام های برده ها در امریکا و اروپا به ویژه انقلاب هائیتی که الگوی برای رهایی برده ها در جهان بود،که دیگر برده داری را برنمی تافت. یک موضوع دیگر که سرمایه داری غرب و حکومت های وابسته به سرمایه داری نمی توانستند که بردگی را ادامه دهند، بلوغ فکری افراد جوامع اروپایی و امریکایی بود که به سبب همگانی بودن مراکز آموزشی و دانشگاهی و مناسبات تجارت خارجی و مناسبات کارگری بود، که اقشار جوامع به آگاهی لازم متناسب به صنعت و تکنالوژی و مدرنیته برسند. در این زمان فعالیت فرهنگی و نشریات علمی و اجتماعی به حد بالایی رسیده بود، که بتواند مردم به حد از آگاهی برسند که دیگر برده داری غیر قابل برداشت و تحمل اجتماع باشد. سرمایه داری به این نتیجه رسیده بود که با نصف مخارج نگهداری یک برده یک کارگر را استخدام کرده می تواند. بخصوص که بانک ها با چاپ و نشر بانکنوت ها، نیروی کار کارگر را به ارزانترین نرخ بخرند و بکار گمارند. تبعات صنعت و تکنالوژی در کنار دست آورد های خوب اجتماعی و تمدنی، بد ترین آن بکارگیری کودکان، زنان و استثمار شدید آنان در کار طاقت فرسای ساعات طولانی کار بوده است. شما اگر ناول های «چارلز دیکنز نویسنده و کنشگر انگلیسی (۱۸۱۲-۱۸۷۰) بویژه «آرزوی بزرگ» را بخوانید، میزان کار طاقت فرسای کارگران و فقر شدید مردم و مرض و مرگ توده ها را بخوبی در انگلستان شهر لندن آن زمان در می یابید. این زمانی است که در شهر لندن حاشیه نشینی شهری بوجود می آید که صدها هزار فامیل در آلونک ها و کوچه و پس کوچه های کثیف با گرسنگی و مرض و مرگ دست و پنجه نرم می کردند. اما، حکومت سرمایه داران در اوج قدرت، برای توسعه مستعمره با هم در رقابت بودند و با شدت در تلاش غارت کردن ثروت و منابع ثروت در قاره هند و افریقا بودند و بخاطر تقسیم جهان بعد از جنگ های طولانی بر سر اشغال سرزمین ها، سرانجام به این نتیجه رسیدند که بر سر تقسیم مستعمرات با هم به گفتگو بنشینند و کنگره وین نتیجه همان کشاکش اشغالگری جهانی بوده است.
کنگره وین از ۱۸۱۴- ۱۸۱۵م:
در این کنگره که سران اروپا گرد آمده بودند تا برای تقسیم جهان بین شان به همکاری و هم سویی انجامد. در این کنگره چهار کشوری که بر اساس پیمان «سومون» که همبستگی خود را در مقابل فرانسه (ناپلئون) اعلام کرده بودند، بنیادگذار کنگره وین و تصمیم گیرنده بودند، عبارت از امپراتوری روسیه، بریتانیا، امپراتوری اتریش و پادشاهی پروس بود. در این کنگره این چهار قدرت نظامی اقتصادی اروپا، گرچه نمایندگی دایمی نداشتند، اما در فرصت های مناسب حضور بهم می رسانیدند و مذاکرات شان را ادامه میدادند. هدف اساسی شان تقسیم جهان و تقسیم متصرفات فرانسه بین شان و همچنین تعیین مرزهای جدید کشورهای اروپایی و برگردانیدن شاهانی که توسط جنگ های هفت ساله «ناپلئون» تخت و تاج شان را از دست داده بودند. علاوتاً هر یک از این قدرت ها، اهداف خود را دنبال می کردند. بریتانیا برای تحکیم نیروی خود در دریا و قاره هند و افریقا و تضعیف و گرفتن متصرفات بلژیک و اطریش و اسپانیا. امپراتوری روسیه بخاطر تسلط در مناطق بالکان و سرزمین های عثمانی و ماورای قفقاز. سرانجام این قدرت ها نه روز قبل از شکست نهایی ناپلئون در جنگ واترلو در تقسیم جهان به توافق رسیدند و سند نهایی در هشتم جون ۱۸۱۵م به امضا رسید. بعد از امضاء این توافق نامه انگلیس مطمئین شد که روسیه به هند و افغانستان و متصرفات بریتانیا مداخله نمی کند با روسیه در تقسیم سرزمین ایران به توافق رسید. شمال ایران را به روسیه و جنوب غرب ایران را به شمول منطقه ی نفت خیز، انگلیس بخود اختصاص داد. انگلیس بعد از امضاء توافق نامه تقسیم جهان به اصطلاح انگلیسی ها «نظم نوین جهان» که در اروپا بنام «کنسرد انگلیس» یاد گردیده است. انگلیس را در مقام ابر قدرت جهان قرار داد و بریتانیا در جهان حرف اول را می زد. پس از ۱۸۱۵، برتری نیروی دریایی انگلیس در آب های جهان غیر قابل چالش بود. کشتی های انگلیس به حمل فولاد، ذغال سنگ و محصولات صنایع نساجی منچستر مشغول بود. ذخیره و انباشت طلا در بانگ مرکزی اعتبار بزرگی به پوند استرلینگ داد. «اف ویلیام انگدال» نویسنده کتاب صد سال جنگ سیاست های نفتی انگلیس و امریکا و نظم نوین جهانی، در زمینه در مقدمه کتابش چنین می نویسد: «بریتانیا در اواخر دهه ۱۸۹۰ در همه جنبه های سیاسی، نظامی و اقتصادی قدرت بلامنازع جهان بود. از سال ۱۸۱۵ طلای انگلیس که زیر نظر رشک ورزانه «بانگ انکلیس» پاسداری می شد، زیر بنای نقش پوند استرلینگ به عنوان سرچشمه اصلی اعتبارات جهانی شد. برتری ارتش پروسی کلید واقعی شکست ارتش ناپلئون در واترلو بود. ولی امتیازش، بصورت سهم بزرگی از ذخیره طلای جهان که به لندن سرازیر شد، به انگلیسی ها رسید «بخوبی استرلینگ» واقعیت آن روز ها بود.» 1
هدف از آوردن مطلب بالا در این است که: اول قدرت های جهان چگونه از پوتانسیل و توانائی دیگران سوء استفاده می کند. ناپلئون توسط ارتش پروس شکست می خورد و به دخایر طلای بانگ لندن افزایش می یابد و امتیازات زیادی را انگلیس از آن خود می کند. دومین نتیجه این است انگلیس از شکست ناپلئون در واترلو، قدرت بلامنازع خود در دریا را تکمیل می کند. سوم این که قدرت خود را بحیث ابر قدرت جهانی تحمیل می کند. یک توضیح به خواننده جوان باید داد، این که فکر نشود که بانک های انگلیس و امریکا متعلق به حکومت بوده است. بانک ها از زمان تأسیس خود در کشورهای سرمایه داری و منجمله بانک های لندن کاملا غیر دولتی و براساس مشارکت سرمایه داران و کمپانی های بزرگ تشکیل و سیاست اجرایی آن به اراده مجمع موسسین بوده است. صرف دولت بازوی حمایتی آن بوده و در بدل این خدمت، مقداری کمک مالی در یافت میدارد تا سیستم اداری و بخصوص بخش نظامی خود را ادامه دهند. دولت مکلف به اجرای ساحه منافع کمپانی و بانگ های آن است. مثلاً در مثلث طلایی تریاک که انگلیس امپراتوری عثمانی را با آن همه رسوایی هایش حمایت می کرد، بخاطر دو موضوع بود. یکی نیروی حایل بین امپراتوری روسیه در هند و ساحات متصرفات انگلیس، دوم کاشت و برداشت تریاک ارزان برای کمپانی تجارت تریاک به چین. این تجارت طلایی و پر منفعت متعلق به بخش خصوصی بود و دولت صرف سهم مالیاتی و مصارفات نظامی و جاسوسی (ام او ای) و کمک های مالی که به سلاطین شاخ زرین (سلاطین عثمانی) را شامل می شد، که کمپانی هزینه آن رامی پرداختند. این شیوه کار سرمایه داری را هم اکنون که افشا شده در انتخابات ریاست جمهوری امریکا به روشنی ملاحظه می کنید. هر کاندید ریاست جمهوری میلیونها دالر از کمپانی های امریکایی در یافت می کنند. و رئیس جمهور در حقیقت با هزینه کمپانی ها به قدرت می رسند و مکلف به تأمین منافع آن ها می باشد. ترامپ عمدتاً با هزینه سه کمپانی اسلحه سازی به قدرت رسید و در زمان دولت داری خود با ترفند ایران هراسی میلیارد ها دالر اسلحه به عربستان و کشورهای خلیج و متحده عربی فروخت و در ضمن جنگ های نیابتی را حفظ کرد. همچنان تولید کوکنار را در افغانستان حفظ کرد و سالانه نه هزار تن مواد مخدر توسط کمپانی های کار مواد مخدر امریکا به بازار جهان مصرف انتقال می یابد. حال جوباید از ایالت دیلی ویر کنار ایالت نیوجرسی با حمایت خانواده «دوپان» دست اندر کار مجتمع صنایع شیمیایی می آید و اعضای ارشد کابینه اش از یهودی های صهیونیست است، هر کدام از دلالان و لابی های کمپانی های بزرگ اسلحه سازی و انحصارات می باشند. بطور نمونه: «تونی بلینکن وزیر خارجه جوبایدن جز بنیان گذار و مدیران شرکت ویست ایکس است. این شرکت لابی و دلال شرکت های اسلحه سازی می باشد. لوید آستین یک افسر باز نشسته از دلالان شرکت «ریتیان» است و یک یهودی صهیونیست می باشد. وزیر خزانه داری خانم جنت یلن، که در بانگ فدرال کار می کرد. وزیر کشاورزی «تام ویلسک» حقوق بگیر سه شرکت مونسنتو، کارگیل و ای دی ان می باشد. این شرکت های انحصاری فرآوردهای زراعتی و انحصاری است. » 2 به این ترتیب سیستم امریکا همین است که در دولت نمایندگان کمپانی ها و کارپریشن ها قرار می گیرند. در افغانستان کی نمیداند که این همه پیمانکاران امریکایی به همه آنچه دالر می آفریند، با حمایت ارتش و منابع دپلماتیک امریکا و مافیای دولتی افغانستان، می باشند. نویسنده کتاب «صد سال جنگ» یک اصطلاح دارد که به سرمایه داری امریکا و انگلیس می گوید «امپریالیسم بی خرج» این موضوع سیاست سرمایه داری غرب به ویژه انگلیس از ۱۸۱۵ کنگره وین آغاز اساسی می یابد که تا کنون این سیاست قابل اجرا است. مثلاً در افغانستان امریکا ادعا می کند که سالانه هفت میلیار دالر به باز سازی و مصارف دولتی افغانستان هزینه می کند. این مصارف را از معدن خانشین هلمند ده برابر دریافت می دارند. به این ترتیب که در نزیک معدن اورانیم و لیتیم خانشین هلمند یک میدان هوایی ساخته اند و هلیکوپتر های بدون خلبان یعنی پیلوت که هر بال آن چهل تن وزن را حمل می کند و در معدن کرین و وسایل حفاری و سایر تجهیزات مشغول کار است و مواد کانی کمیاب و گران قیمت رامی برند. قرار برآورد متخصصین و معدن شناسان قیمت هر کیلو سنگ خام لیتیم Li ۹۴۱/۶ دو صد دالر امریکایی است، همچنان پلوتونیم ۰۶۴/۲۴۴ Pu هر گرام چهار هزار دالر قیمت دارد که کاربرد اتمی دارد، حال حساب کنید که روزانه چه اندازه ثروت این مردم از خود بی خبر را می برند ؟؟؟؟ آیا این گروه جنگجوی بنام طالبان که در کنار معدن خانشین هلمند وجود دارند، آیا در این مدت یک مرمی بسوی استخراج کنندگان امریکایی فیر کرده است؟؟؟؟ . آیا حکومت دست نشانده حتی یک ساعت روی این موضوع فکر کرده است ؟؟؟؟ پس از کجا این ها حق سخن گفتن در مور افغان بودن خود را دارند ؟ که ندارند. شرم آور ترین بخش تاریخ افغانستان این ها است. بی حیا ترین مافیای در قدرت این حکومت ضد بشری در افغانستان کنونی است. مردم افغانستان در قرن ۱۹ دوبار با ابر قدرت انگلیس با دست خالی با داس و تبر و تفنگ های چقماقی دهن پور با ارتش تا دندان مسلح چنان جنگید که در تاریخ بی مانند است و امروز این نسل همان قهرمانان و جانبازان، چنان بی هرزه شده اند که یک مشت مافیای عامی بی سواد رهبر و لیدر ایشان است و چنان حکومت می کنند که برده داری بر آن رجحان دارد. آن زمانی که افغانها انگلیس را که ابر قدرت جهان بود چنان مالید که جهان حیرت کردند و آن زمان افغانستان ملت نشده بود، قبایل بودند. حال که ادعای ملت شدن دارند، چنان گیچ و پریشان شده اند که هر روزی که از خانه بیرون می روند به بازگشت دوباره خود بخانه باور ندارند. ادامه دارد . . .
توجه:
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat