سید داوود مصباح
گذرگاه خطرناک تاریخ
قسمت ۱۷
همچنان که گفته آمدیم، قرن هجدهم در اروپا نقطه عطف تاریخ و آبستن تحولاتی شد که جهان و منظومه ما را تغییر داد. در این سده علاوه بر رخداد های مثبت و مدرنیته و سکولاریزم و جدایی دین و دولت و پیشرفت های اقتصادی و اساس گذاری صنعت و تکنولوژی و انقلاب های اجتماعی سیاسی، اما بورژوازی با اذهان روشن شده از اندیشه ورزان و فلاسفه تمایل بر آن داشتند که در نظام سیاسی و اجتماعی و اقتصادی عدالت اجتماعی و دموکراسی را که منافع اکثریت شهروندان شان را تأمین کرده بتواند سیاست حکومت داری خوب را مدیریت کنند، اما بخش بازرگانی، تولید صنعتی و بکارگیری زنان و اطفال در کارخانه و کارگاه و ظهور کمپانی های بزرگ کشتی رانی و تجارت دریایی و پرداختند به اکتشافات و اعمال نفوذ بر حکومت، بورژوازی وسیله سیاست اقتصادی آنان قرار گرفت و کنترول بر حکومت ها را از دست دادند و خود به کارگذاران کمپانی ها تبدیل شدند. تأسیس بانک ها، بنگاهها، اتحادیه های شرکت ها و ایجاد کمپانی های تجارت خارجی و کنترول بازار های داخلی توسط شرکت ها و دلالان بازرگانی باعث ظهور حکومت های شد که عمدتاً بر وفق مراد و خواست سرمایه داری باشد. چنانچه تاریخ اروپا نشان می دهد که چگونه حکومت انگلیس از سرمایه داران و تاجران و حتی از دزدان دریایی انگلیسی حمایت می کرد. کارگذاران دولتی در اروپا عملاً به خدمت گذاران سرمایه داری تبدیل شد و در برابر توده های کارگری از سرمایه داری نمایندگی می کردند. کمپانی های تجاری و کشتی رانی برای بدست آوردن منابع و کالا ها و فرآورده های کشاورزی و باغداری به کشف و اشغال سرزمین های دور و نزدیک می پرداختند، که اشغال سرزمین های شبه قاره هند، افریقای جنوبی و امریکای لاتین و خاور میانه از نمونه های بارز آن است. این حرکت استعماری و اشغال سر زمین ها زیان عظیمی بر اقتصاد و فرهنگ جهانی وارد کرد. یکی از این حرکتهای نوین استعماری اشغال سرزمین هندوستان بود که باعث تخریب اقتصاد و بافت کهن مثبت اجتماعی و تولیدی و صنایع شبه قاره و ما حول آن شد. در ابتدا پرتقالی ها و فرانسوی ها و بعد کمپانی بزرگ انگلیسی به عنوان تجارت و دوستی و حسن نیت به سواحل هند رفت و آمد و داد و ستد داشتند. حکومت گورگانیان فکر می کردند که این ها هم مثل چینایی ها که سالیان درازی با هند تجارت و تبادل کالا داشتند و کشتی های چینی در سواحل هند پهلو می گرفتند و می رفتند و هرگز در امور حکومت شبه قاره مداخله نداشتند. روابط تجارتی بسیار دوستانه بین هندی ها و چینایی ها بر قرار بود. جاده ابریشم در طول تاریخ خود یک جاده تجاری بین چین و خاورمیانه و هند بود. و کالاهای مختلف با کاروان های بزرگ در رفت و آمد بود و هیچگونه مداخله در امور حکومت های منطقه صورت نمی گرفت. حکومت گورگانی ها فکر می کردند که این ها همچنان خواهند بود.
کمپانی هند شرقی:
در سده شانزدهم و هفدهم که کشتی و ناوهای بازرگانی از پرتقال، اسپانیا، هلند، فرانسه و انگلیس در رفت و آمد و انکشاف سرزمین های دور بودند، بارها باهم در زد و خورد خونین می پرداختند و در رقابت شدید و دایمی قرار داشتند. و دزدان دریایی نیز با مساعد بودن موقع به کشتی های تجارتی حمله و اموال آن را غارت می کردند. قوی ترین دزدان دریایی انگلیسی بودند ماجراجویان انگلیسی پس از شکست ناوگان اسپانیایی «آرمادا» در سال ۱۵۸۸م، به شماری از کشتی های اسپانیایی، پرتقالی دست یافتند. این کشتی ها و بارهای پرارزش آن ها دریانوردان انگلیسی را قادر ساخت، به دور دنیا رفته به ثروت بیشتر دست یابند.
بازرگانان لندنی درخواستی به ملکه الیزابت یکم نوشتند که اجازه سفر دریایی به اقیانوس هند را بدهد. چون درخواست با ضمایم تحفه های گرانبهای همراه بود، الیزابت این اجازه را صادر کرد. در روز دهم اپریل ۱۵۹۱م «جیمزلینگستر» با کشتی ادوارد بوناونچر و دو کشتی دیگر از بندر توربای انگلستان به سمت دماغه «امیدنیک و سپس به سمت دریای عرب حرکت کردند این جزو نخستین سفر های ماورای بهار انگلیس ها به شمار می رود. آنها بعداً از اطراف دماغه امید «کانیاگماری» در جنوب هند به سمت جزیره مالایا نیز رفتند و در راه خود چند کشتی اسپانیایی و پرتقالی را شکار کردند و در سال ۱۵۹۴ به انگلستان باز گشتند. بزرگترین غنیمت انگلیسی ها که باعث شد تجارت ایشان رونق یابد، تسخیر کشتی عظیم پرتقالی به نام «مادرخدا»توسط «سروالتررالی» و «جرج کلیفورد» در نبرد فلورس ۱۵۹۲م بود. روزی که این کشتی را به بندر دارتموث در دوون آوردند، این بزرگترین کشتی بود که تا آن هنگام در کل انگلستان لنگر انداخته بود. این کشتی پر بود از صندوق های جواهرات، مروارید، طلا، سکه های نقره، عنبر، پارچه، پرده های نگارین، فلفل، میخک، دارچین، جوزهندی، بنجامین، رنگ قرمز، قرمزدانه مکزیکی و آبنوس و از همه عمده دفترچه جهت یابی بود که مختصات مناطق تجاری هند، چین و جاپان را نشان می داد. همین غنایم باعث تشویق انگلیسی ها برای تجارت و دست یافتن به ثروت و سرزمین هند شد. از این غنایم به ملکه و سران حکومت رسید که در برابر پیشنهاد اتحادیه تاجران تمکین داشه باشند. صندوق جواهری که لیاقت ملکه را داشت باعث سهولت کار اتحادیه تاجران شد. مردم گروه-گروه به دیدن آن کشتی بزرگ می رفتند و به دریا سالاران تبریک می گفتند.
فرمان ایجاد کمپانی هند شرقی:
روز ۳۱ دسامبر ۱۶۰۰م دولت انگلستان فرمان ایجاد کمپانی هند شرقی را صادر کرد. و همه ای بازرگانان، مأموران و دریانوردان انگلیسی را که در قاره ی آسیا و آب های آن فعالیت داشتند عضو این کمپانی کرد. این کمپانی تا سال ۱۸۷۷ به کار خود ادامه داد. در همین سال اول جنوری ۱۸۷۷م «بنیامین دیزرائیلی» نخست وزیر انگلستان، کمپانی هند شرقی را منحل کرد و هندوستان را به عنوان بخشی از امپراتوری بریتانیای کبیر قرار داد. در همین روز «ملکه ویکتوریا» خود را پادشاه انگلستان و امپراتور هند خواند.
در سال ۱۶۱۵م جیمز اول پادشاه انگلستان «سرتوماس رو» را برای دیدار با «جهانگیر» امپراتور گورگانی هند فرستاد. هدف از این سفر، تنظیم نظامنامه تجارتی بود که به کمپانی انگلیسی حقوق انحصاری ساخت کارخانه در سورات و دیگر نواحی را میداد. از کمپانی خواسته شد تا تحفه ها و هدایای از فروشگاه های اروپایی به درگاه امپراتوری پیشکش کند.
نتیجه:
این مأموریت کاملاً موفقیت آمیز بود «جهانگیر» از طریق «سرتوماس رو» نامه ای به پادشاه انگلستان فرستاد، او نوشت: در راستای آنچه ضامن مهر به شاهی شما است، من به همه بندرها و مملکت های قلمرو خودم فرمان داده ام تا پذیرای هر بازرگان از ملت انگلیس باشند، که ایشان دوستان من اند، در هر جایی که خواستند زندگی کنند، هر طوری که خواستند و به هر بندری که خواستند بروند. نه پرتقالی نه هیچ کسی دیگر حق تعرض به آنها را ندارند، ودر هر شهری که خواستند بمانند، من به هر یک از فرمانداران و ناخداها فرمان داده ام تا حلقه به گوش آنها باشند، تاهر چند و چون که خواستند بخرند، بفروشند و ببرند به کشورشان »
این نامه و پذیرایی از نماینده ای به ظاهر تجارتی انگلیس از حسن نیت و عدم درک سیاست استعماری انگلیس بود. در آن زمان اطلاعات جمعی از جهان محدود وقابل دسترسی سریع نبود.
از این تاریخ است که کمپانی هند شرقی دربست قاره هند را جزء قلمرو تجارتی و اقتصادی خود قرار داد و برای بیرون راندن پرتقالی ها، هلندی ها و اسپانیایی ها و فرانسوی ها دست به عملیات جنگی و نظامی هم در دریا و خشکه زدند و سرانجام همه ای این کشورها را از قاره هند بیرون راندند، گرچه شرکت های محدود پرتقالی ها تا دیر زمانی در سواحل هند دفتر نمایندگی داشتند. کمپانی هند شرقی از تاجران و دلالان بزرگ و شرکت های عمده شهر لندن و عضویت بیروکرات های بلند پایه انگلیس و دربار بودند، و از ۲۷۰ تا ۳۰۰ عضو علنی و رسمی داشت که این ۳۰۰ تن علنی و بخش عمده ای آن مخفی برنامه های توسعه و انکشاف و تسلط بر قاره هند و افریقای جنوبی و دیگر مناطق جهان را تنظیم و مدیریت می کردند که مشهور به کمیته سه صد (۳۰۰) بوده است که در کتاب «جان کولمن» توضیح شده است. این کمپانی در نقاط مختلف شهر بندری کلکته و دیگر نواحی در ظاهر امر، گویا برای شرکت دفتر های نمایندگی، گدام و هنگر ها و برای محافظت از آن گارد محافظ ایجاد می کردند و آرام-آرام این شیوه اشغالگری پنهان و آشکار زیر نام بازرگانی و حسن نیت ادامه می یافت و برای آن که مقام امپراتوری را مطمئین سازند، برای تشکیل گارد محافظین هندی ها را استخدام و آموزش نظامی می دادند. زود به زود از تقدیم تحایف به امپراتور مغولی هند غفلت نمیکردند و به هر بهانه و مناسبتی به مقدار و مرغوبیت تحفه ها به امپراتور و درباریان پرنفوذ، می افزودند. در خفا این کمیته ۳۰۰ و سران نظام انگلیس، زمینه زوال امپراتوری گورگانی های هند را تسریع می کردند و ناسیونالیسم هندو و سکها را در برابر امپراتوری که بیشترین بخش نظام امپراتوری را فارسی زبان ایرانی و افغانی و کشمیری تشکیل می دادند و دربار امپراتوری پر از شعرا و هنرمندان ایرانی بودند و فرمانداری های بخش ارتش هم به غیر هندی ها تعلق داشت، که این تحریکات ناسیونالیستی هندی ها را توجیه می کرد.
کمپانی در اوایل ۱۶۲۰، ادعای مالکیت بر منطقه کوه میز در افریقای جنوبی را مطرح کرد و به اشغال و فرمانبر کردن سنت هلن زد. کمپانی در هنگ کنگ و سنگاپور نیز چنین کرد. ولی در هند از لحاظ موقعیت جغرافیایی و گستردگی مناطق با فرهنگ های کمی متفاوت، به ویژه قبایل پشتون شمال هند، برای اقدام نهایی اشغال هند زود بود و انگلیس مجبور بود تا زمان بیشتری را صرف آماده سازی شرایط اشغال کنند. انگلیس نمیتوانست که قدرت رزمی هوتکی ها و دیگر قبایل را در نظر نگیرند و وارد اشغالگری هند شود. انگلیس می دیدند که لشکر عظیم صفوی در ۱۷۱۲م نتوانست قندهار را باز پس بگیرد و قدرت رزمی افغانان مشخص بود. از این رو توان رودرویی با رزمندگان افغان که در سپاه امپراتوری کورگانی ها بخش های را تحت فرمان داشت، را نداشتند. کمیته ۳۰۰ به این نتیجه رسیدند که باید ارتش بسیار قوی در هند ایجاد کنند تا بتوانند به اهداف نهایی که عبارت از اشغال شبه قاره باشد، دست یابند. کمپانی با خر ساختن شاه و شاهزادگان گورگانی در سال ۱۸۰۳م ارتش حرفه ای به استعداد ۲۶۰۰۰۰ نفر افراز کردند که دوبرابر نیروی زمینی بریتانیا بود. درآمد کمپانی ۱۳،۴۶۴،۵۶۱ پوند و هزینه های آن ۱۴،۰۱۷،۴۷۳ پوند بود. این در حالی بود که در آغاز با ۱۲۵ سهام دار و سرمایه ای برابر ۷۲،۰۰۰ پوند داشت.
کمپانی در ۱۷۱۷م، فرمان سلطنتی از فرمانروای «گورگانی» دریافت کرد که این کمپانی را از پرداخت عوارض واردات کالا به بنگال معاف کرد. سران و سلاطین گورگانیان هند، در واقع در برابر کمپانی رفتار دوستانه و ساده لوحانه داشتند و اهداف اساسی دولت انگلیس و استعمار رانمی دانستند، در حالیکه سرمایه داران انگلیسی منابع عظیم اقتصادی شبه قاره را درست محاسبه و ارزیابی کرده بودند و میدانستند که چه ثروت بزرگی از هند بدست می آورند. از این جهت از مصارف نخستین که لازم است نباید ترسید. پرداخت رشوه های کلانی به سران دولت انگلیس و هم به سران حکومت گورگانی های هند می پرداختند، در سالهای نخستین با ضرر و زیان ادامه میدادند. در این زمینه کارل مارکس در مقاله ای مفصل توضیح داده که چند سطری از آن را این طور میخوانیم: «از سال ۱۷۸۳م تا کنون برای نخستین بار است که مسئله هند به عنوان مسئله رسمی و دولتی در انگلستان مطرح می شود. آغاز حقیقی کمپانی هند شرقی به حدود سال ۱۷۰۲ باز می گردد، و این زمانی است که شرکت های مختلفی که تا کنون با دسیسه چینی، انحصار تجارت با این بخشی از جهان را بخود اختصاص داده بودند، باهم ادغام شده و اتحادیه مشترکی را به وجود آوردند.» در ادامه می نویسد: «سرمایه داران انحصار طلب از طریق پرداخت رشوه و ایجاد فساد در اداره دولتی می توانند به اهداف خود برسند. نتیجه بررسی های پارلمانی از سال ۱۶۹۳ نشان می دهد که داد و ستد های کمپانی هند شرقی نزد مردان سیاست که تا پیش از آن فراتر از ۱۲۰۰۰ (هزار و دویست) لیور نبود به مبلغ ۹۰۰۰۰ (نود هزار) لیور استرلینگ ارتقاء یافت. دوک لید (7) به گرفتن ۵۰۰۰ (پنج هزار) لیور استرلینگ متهم شده بود، و خود پادشاه عظیم الشأن نیز به گرفتن ۱۰۰۰۰ (ده هزار) اعتراف می کند. علاوه بر چنین رشوه خواری های بدون هیچ شرم و خجالتی تلاش می کردند که با پرداخت وامهای کلان با بهره پائین به دولت و خریداری کردن روسای کمپانی های رقیب، چنین کمپانی ها را از بین ببرند. » 4
زوال و سقوط امپراتوری گورگانی های هند:
امپراتوری وسیع اکبر شاه تا پایان حکومت اورنگ زیب آخرین پادشاه گورگانی ادامه یافت و با مرگ وی در ۱۷۰۷م زوال آغاز شد. این اورنگ زیب سیاست و دانش لازم دولت داری را هم نداشت و تمام وقت او صرف بنیاد گرایی مذهبی اسلامی می شد. او درک نمیکرد که در پیرامون کشور پهناور هند چه می گذرد و انگلیسی ها مشغول چه کارهای هستند. او بی خیال از صبح تا شام با امور مذهبی و مداهان و شاعرانی از این دست سر می کرد. انگلیس از این بابت خیالش راحت بود و به گسترش سرزمین های بیشتر هند می پرداختند و به ساختن پادگانهای نظامی بیشتر در مناطق جدید تری، مبادرت می کردند. اورنگ زیب بر خلاف اکبر و شاه جهان که با هندی ها و سایر پیروان مذاهب و ادیان مختلف با تسامح رفتار می کرد، او بسیار برخورد متعصبانه داشت و بر هندوان جزیه تعیین کرد و این رفتار او باعث نارضایتی عمیقی بین هندو ایجاد کرد و سرکشی، جنگ و مقاومت ها و جنبش های مختلف در ایالات هند به وجود آمد که زمینه را برای انگلیسی ها مساعد ساخت تا به تحریک آنان بپردازند و هندو ها را به استخدام در ارتش خود در آورد. این روش اورنگ زیب باعث تضعیف امپراتوری گورگانیان در هند شد.
گورگانیان در سال ۱۷۳۹م به سختی از نادر شاه افشار در نبرد کرنال شکست خوردند، که عامل حملات نادر افشار و متعاقب آن حملات احمدشاه ابدالی و فرزندش تیمور شاه در شمال هند پیکر مقاومت هند را بیشتر به ضعف و پذیرش اثر گذاری اقدامات بریتانیا مساعد کرد و این جنگ ها شکست آخرین میخ در تابوت امپراتوری گورگانیان هند بود. این لشکرکشی نادر شاه افشار، احمدشاه درانی و پسرش تیمور شاه عملاً زمینه ساز سقوط نهایی گورگانیان و اشغال هند توسط کمپانی هند شرقی شد و در ۱۸۵۷م، امپراتوری بریتانیا رسماً حکومت تیموری را منحل و حکومت شبه قاره به راج بریتانیا واگذار شد.
در مورد کشتار هندی ها توسط نادر افشار «دکتر محمود افشار یزدی» می نویسد: «دیوانه وار فرمان کشتار عام داد، که عده ای کثیری بیگناهان به قتل رسید . . . نوشته اند، نادر شاه بقدری متغیر بود که کسی یارای نزدیک شدن و شفاعت کردن را نداشت. در هند شنیده ام که یکی از رجال شجاعت کرده به او نزدیک می شود و این بیت را می خواند:
کسی نماند که دیگر به تیغ ناز کشی مگر که زنده کنی خلق و باز کشی
احمد شاه ابدالی تا آنجا که برایش مقدور بود مانند اسلافش در غارت و چپاول کوتاهی نکرد و این کشور هند را به خرابه مبدل کرد. جنگ پانی پت زمینه گسترش و تسلط انگلیسی ها را در سرزمین هند مساعد گردانید.
میر غلام محمد غبار می نویسد: «حمله در قلب هند با مصرف خون هزاران نفر افغان و هندوستانی، برای درهم شکستن قوای ملی مرهته، کار خطرناکی بود و هیچ نوع ارتباطی با منافع افغانستان و یا هندوستان نداشت. نتیجه این فتح درخشان در واقع عجله برای بر داشتن سنگ بزرگ از دم راه استعمار انگلیس بود. . . پس راه نفوذ استعمار باز تر شد. . . » 6
فرهنگ، پوهاند ضمیر صافی، اضغر بلگرامی، فریه، گونداسنگه، فریزرتتلر، ارنولدفنچر و دوپری و دیگران هم عین مطلب را با زبان و ادبیات خود شان بیان نموده اند. 7
تاریخ درس های دارد آموزنده که باید آموخت.
۲۲ جنوری ۲۰۲۱
ادامه دارد . . .
منابع:
1-Carey, W,H. (1882) The Good old Days of Honorable John Company, Smite : Argus press Retrieved 2015-07-30 .
2-Desal, Tripta (1984) The fast India Company: A Brief Survey from 1599-to 1857 .
3- Karl Marx, New York Tribune 1853-1858,The Revolt in India
4- کارل مارکس، کمپانی هند شرقی دست بلند استعمار بریتانیا، ترجمه از فرانسه به فارسی: حمید محوی، انتشارات : راه توده ۲۸/۵/۲۰۰۷
5- اصغر بلگرامی، افغانستان و هند برتانوی، صص، ۱۷-۱۹، ترجمه: عبالوهاب فنائی، اکادمی علوم، ۱۳۶۱خ.
6- غبار، میر غلام محمد، افغانستان در مسیر تاریخ، ج اول، صص ۳۵۹-۳۶۰
7 - نصیر مهرین، کمپنی هند شرقی و مرگ وزیر محمد اکبر خان، قسمت اول، دروازه کابل، سال اول، شماره نهم، جولای / اگست ۲۰۰۵م .
توجه:
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat