سه شنبه،  ۲۲  جنوری ۲۰۰۸      

معرفی رجال عمده افغانی
در مشروطیت اول و دوم به مناسبتِ
استقلال افغانستان

   میرزا محمد مهدی چنداولی

مهدی خان با شهید سرور جویا

 

میرزا محمد مهدی چنداولی از جوانان روشن فکر بود که در عصر امیر حبیب الله خان در دفتر سنجش کار میکرد و بعد از ان به درجه غند مشر، مدیر لوازم وزارت حربیه و عضو وزارت دربار امانی بود و عضو جمعیت مشروطه خواهان بود، هنگامیکه حکومت امانی سقوط نمود، وی از مخالفان سلطهء حبیب الله کلکانی (بچه سقّا) و نادر شاه برآمد و چون محمد عظیم در سفارت بریتانیا در کابل مرتکب قتل گردید وی به معیت چهار نفر دیگر بتاریخ ۲۲ سنبله ۱۳۱۲ ش به دار آویخته شد. وی بر علاوه بر زبان دری به زبانهای عربی و ترکی نیز آشنایی داشت.

میرغلام محمدغبار در باره جریان اعدام محمد ولیخان و میرزا محمد مهدی خان می نویسد:

"میرزا محمد مهدی خان که محکوم دیگری بود، همینکه دید محمد ولی خان را از دیگران پیشتر به دار می آویزند فریاد زد که:

اول مرا به دار بزنید تا مرگ چنین مردی را به چشم خود نبینم. «این خواهش او به عقب زده شد»"

این خواهش در آن لحظاتی که ریسمان دژخیمان در پهلوی گلویش قرار داشت، حکایت از صفای دل  نسل دیگری دارد که ارزش نگری های شان نیز با دنیای انسان کشی افرادی که بقای خویش را در ایجاد فضای رعب و هراس و اعدام عناصر مستعد برای ساختمان افغانستان دیده بودند.

پدر میرزا مهدی خان چنداولی که محمد علی نام داشت، مردم او را از محبت زیاد علیجان خطاب میکردند. یعنی در اصل نامش میرزا علی جان نبوده است. سلوک محبت انگیز او و پسرش محمد مهدی سبب شده بودکه شاه امان الله خان و دوستانش مهدی جان می گفتند.

مهدی جان از غنیمت های فرهنگی واداری بود. او با زبانهای ترکی و فرانسوی نیز آشنایی داشت. یکی از انگیزه های فراگیری این زبانها آن بود که عطش مشروطه خواهان را جریده های حبل المتین که در هند انتشار میافت و اختر استانبول (ترکیه) و صور اسرافیل ( در ایران) فرو نی نشاند. بنابر آن مشروطه خواهان احتیاج شدید داشتند که به زبانهای ترکی و فرانسوی دسترسی بیابند تا از آن را با اساسات مشروطه خواهی و جریانات جهان بیشتر آشنایی بیابند. پس از شهادت مهدی جان آثاری به زبان فرانسوی هنوز در منزل شان بود.

مهدی جان در دوران حکومت حبیب الله کلکانی در منزل خود زیر نظارت بود. پس از سقوط او مدت کوتاهی به عنوان سر منشی دربار نادر خان بود. در آن هنگام عده ای از جوانان و هواخواهان شاه امان الله در این پندار و توهم بودند که نادر شاه سلطنت را نه برای خودش بلکه برای امان الله خان میخواهد. در تایید همین تصور، مهدی جان گفته بود هر کس که نزد محمد نادر خان غرض تبریکی میرفت نادر خان میگفت، به صاحبش مبارک باشد.

پس از آنکه مکنونات نادر خان آشکار شد، فریب خورده گان دست از همکاری با او گرفتند و در خان نشستند. مهدی جان برای توجیه امتناع خویش از همکاری با نادر خان، عریضه ای به شاه داده و خواهش کرده بود که غرض تداوی به خارج برود. نادر خان آیینه ی خواسته و به دست مهدی جان داده بود و پس از ان گفته بود به چهره ات نگاه کن، می بینی که صحت تو نسبت به من بسیار بسیار بهتر است. به این ترتیب او را اجازه خارج شان از وطن نداد. پس از آمدن غلام نبی خان به کابل که دیدارها و چاره جویی ها میان شخصیت های بیشتر شده بود. نادر خان نیز به گماشتن جاسوس ها، به بهانه جویی و گرفتن قلع و قمع کسانی مشغول بود که میدانست مکنونات او را دریافته اند. زیرا در نظام او زنده گی افراد و اشخاصی که فهمیده بودند و توانمندی چرا گفتن داشتند و به آسانی و سهولت به استبداد تن نمیدادند، محلی از اعراب نداشت. سرانجام مانند بسیار دیگر مهدی جان را نیز زندانی و پس از چند ماه اعدام کردند.

مهدی خان را وقتی به شهادت رساندند، هفت ماه را در زندان گذشتانده بود و ۳۵ سال داشت. حلقاتی که مهدی خان با آنها همکار و هم اندیش بود از این افراد متشکل بودند:

سرور جویا، عبدالغفار خان، معروف به سرحدّ دار رئیس قبایل توخی، فتح خان فرقه مشر، محمد عمر تاتا، عبدالرزاق واسعی، احمد راتب (پدر دکتور اناهیتا راتبزاد)، نادر شاه خان فرقه مشر، بیک توتی پغمان، ماما عبدالواحد، محمد حسین خان جاغوری، خواجه هدایت الله خان، بابا عبدالعزیز مدیر جریده طلوع افغان، فقیر احمد خان پنجشیری، احمد جان خان رحمانی، غلام حسن خان رشیدی، حاجی عبدالخاق خان، سید احمدخان معروف به بچه شاه نور وعده ای دیگر که امید میرود روزی نام های همه ثبت تاریخ گردد.

شادروان عبدالصبور غفوری که در یک اتاق با شهید مهدی زندانی بود در کتاب خاطراتش از لحظات واپسین زنده گی او چنین مینویسد:

"صبح روز شنبه (یک روز پس از شهادت خواجه هدایت الله خان ). ساعت شش صبح بود که خیال محمد وردکی حواله دار دروازه اطاق را باز کرد و سلام داد. از دیدن او خیلی پریشان شده پرسیدم که چه خبر است؟ مهدی جانم را به دایره قلعه خواسته اند. از شنیدن این خبر دلم به هم خورد . . . مهدی جان بیدار شد. خیال محمد سلام داد و گفت: پسر شما به دایره آمده . . . رنگ مهدی جان سفید پرید و تکان شدید خورد . . .

مهدی جان در حالی که لنگوته خود را بسته کرده و چپن خود را می پوشید گفت نی عزیزم، چنین که خودت فکر میکنی نیست البته که مثل خواجه هدایت الله خان روز آخر زنده گانی من میباشد. در این مدت پسر مرا اجازه ندادند که مرا ببیند حالا هم پسرم نیامده است. صبور جان می فهم که این آخرین دقایق زنده گی من است با تو وداع میکنم. مرا از دعا فراموش نکن و اگر از زندان نجات یافتی، از یونس و آصف (آصف آهنگ) خبر گیرا باش. عزیزم . . . من از جهان ناکام و نامراد و در حالیکه اولادهایم صغیر و عیالم جوان میباشد، کشته میشوم . . .

ساعت هشت صبح محمد عمر محافظ زندان از اعدام گاه برگشته و در حالیکه مشغول نواختن تنبور بوده است، مرحوم غفوری از او جویای سرنوشت یاران خویش شده بود. عمر خان گفته بود که آن پنج نفر غرغره شدند."

عبدالصبور غفوری، سرنشینان کشتی مرگ یا زندانیان قلعه ارگ صص ۲۴۳-۲۴۴

 * با استفاده از نوشتۀ زیر نام «یادواره های اندوهبار (اندکی پیرامون مهدی جان چنداولی)» از قلم دانشمند محترم نصیر مهرین نشر شده در سایت کابل ناتهـ

 

رحيم آريا

 

روانش شاد باد !

 

عبدالرحمن لودین

محمد ولی خان دروازی

میر غلام محمد غبار

  مولوی عبدالرؤف خان قندهاری (خاکی)

مولوی عبدالواسع  (خاکی)

استاد عبدالرب خان قندهاری خاكی

سردار عبدالحسین عزیز

سید حسن شیون

میر قاسم خان

عبدالهادی داوی «پریشان»

سید غلام حیدر پاچا

میرزا محمد مهدی چندوالی

 

 

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org